❤دلبر زیبای من❤

💕 Mahdiyeh💕 💕 Mahdiyeh💕 💕 Mahdiyeh💕 · 1403/07/29 22:20 · خواندن 1 دقیقه

سلام بفرمایید ادامه 

پارت ۷ 

در اتاق آدرین باز کردم که نگاه بدی کرد
به منشی با چشمش علامت داد بره بیرون و در و ببنده
اومد جلو گفت چی می خوای اینجا‌
بی مقدمه گفتم باید طلاق بگیریم
که تعجب کرد گفت برای چی؟؟؟‌
گفتم : با کاری که فیلیکس کرد روم نمیشه دیگه تو روی مامان و بابای خودم بندازم پس طلاقم بده 
که اعصبانی شد و رگای زد بیرون 
و گفت تا زنده زنده نکشتمت لهت نکردم مامان و باباتو عزادار نکردم گمشو بیرون کثافت که رفتم جلو یه برگه گذاشتم جلوش از زبان آدرین : نگاهی به برگه انداختم احضاریه بود مرینت گفت امضاش کن

آدرین : خیلی اعصبانی بود دهن مرینت و گرفتم بعد از چند ثانیه بیهوش شد بردمش بیرون که منشی اومد و گفت چی شده آقای اگراست 
گفتم چیزی نیست شرکت و تعطیل کن و برو 
بعد رفتم پارکینگ مرینت و گذاشتم تو ماشینم سوئیچ ماشینو دادم به نگهبان و آدرس خونمو دادم گفتم ببرش به این آدرس بعد برو خونه نگهبان گفت چشم قربان بعد رفت .

رفت ماشین روشن کردم و رفتم سمت عمارت وسطای راه موبایل مرینت زنگ خورد مامانش بود جواب دادم قضیه رو برای مامانش گفتم وگفتم می خوام ببرمش خونه ی خودمون مامانش مخالفت نکرد ولی گفت مواظب مرینتم باش