football and love (part¹)

adie...~ adie...~ adie...~ · 1403/07/24 22:52 · خواندن 3 دقیقه

ادامه

سلام دوستان. 

براون رمان آوردم. 

ببخشید خیلی وقته پست نزاشتم بخاطر مدرسه و اینا....

اینم از رمان و راستی کسایی که رئالین تو کامنتا زر نزنن...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

آهی کشید و به صفحه موبایل زل زد. نمی توانست تا صبح میم های تیک تاک را نگاه کند و بخندد، همین امروز صبح بازی سختی داشتند. بعد از آن همه خود را جلوی توپ انداختن و بی پروایی کردن، باید از حال می‌رفت ولی طبق معمول انرژی همیشگی اش را داشت. 
در همین فکر ها بود که فکری به سرش زد؛ سریع وارد گروه چت مخصوص بازیکنان شد و با سرعت عجیبی شروع کرد به تایپ کردن‌‌:....
پابلو گاوی:حوصلم سررفته ، کی بیداره؟
اریک گارسیا: بیخیال داداش، نباید الان تو خواب عمیقی باشی؟...
پدری گونزانس: مثل اینکه شما ها گاوی رو نمی شناسید....
فران :من که از اول تا آخر بازی نیومدم داخل، خسته نیستم. 
آدلا(توجه:این بازیکن وجود خارجی ندارد): من بیدارم، چیکار می‌کنی گاوی؟؟؟
گاوی با دیدن این پیام راست نشست و لبخندی زد.
گاوی: عجیبه که الان بیداری ، راستش فقط توی تیک تاک بودم...
آدلا: منم..
گاوی: چه خبر از گربه ت؟
آدلا: هنوز با هم جور نشدیم.
اریک: دارید درمورد گربه حرف میزنید:/
فران: میشه ی سوال بپرسم؟ 
آدلا: آره
فران: میشه بقیه هم به این گروه اضافه کنم؟
آدلا: آره اضافه کن...
اریک: هر کی باشه قبوله، ولی لواندوسکی رو فراموش کنید
آدلا: حق داشت اون بار ، ساعت سه ی شب بیدارش کردی انتظار داری عصبانی هم نشه؟
پدری: جولیا رو اضافه کنم؟
فران: آره!!! اون خیلی هاته...
اریک: نه دوباره جولیا(توجه: این بازیکن وجود خارجی ندارد)
آدلا: دختر خوبیه فقط خیلی پر حرفه.
پدری: ولی خوشگلهههه
فران: آره مثل لواندوسکی هم ضدحال نیست...
آدلا: لواندوسکی بیشتر از ۳۰ سال داره، جولیا ۲۴ سالشه، معلومه که مثل هم نیستن دیگه...
پدری: رافینیا چی؟؟
فران: اونم خوبه...
آدلا: چی شده گاوی، چرا ساکت شدی؟ خوابیدی؟
گاوی کمی سرخ شد
گاوی: هیچی، فقط کمی آب خوردم همین...
آدلا: هی بچه ها، همه جونیور (این بازیکن وجود خارجی ندارد) رو میشناسید؟
گاوی: آره میشناسیم، ولی کاش نمی‌شناختم.
فران:اون بازیکن خوبیه، فقط کثیف بازی می‌کنه...
آدلا: بگذریم، بهم درخواست داد دوست دخترش بشم. باورتون میشه؟
اریک:کی؟
گاوی: اون چطور جرأت کرده همچین کاری کنه؟
پدری: اون لیاقت دیدنت رو هم نداره.
آدلا: همین یک هفته پیش، بهم گفت من بدون تو نمیتونم زندگی کنم. منم با کمال احترام گفتم شخص دیگری رو دوست دارم. 
گاوی: چی ؟ گفتی بهش یکی دیگه رو دوست داری؟ تو کی رو دوست داری؟
آدلا: چی؟؟؟ معلومه که نمی‌گم. شما ها اونو میشناسید.
پدری پوزخندی زد
پدری: اوووو، عالیه. منظورت اونه؟
فران: مطمئنم درمورد ‹اون› حرف می زنی...
آدلا:حالا بیخیال شید دیگه.
اریک: ‹اون› خیلی خوش شانسه.
آدلا: داشتیم درمورد جولیا حرف می‌زدیم یادتونه؟
فران:اوو آره😉
پدری: آره دیگه. 
اریک: من همین الان فرمین رو اضافه کردم.
فرمین لوپز: سلام، شما احمقا خیلی وقته حرف میزنید؟
آدلا: آره فری جون.
پدری:تو هم بیداری؟
فرمین: داشتم قسمت صد و پنجاه بازیم رو تموم میکردم.
اریک: داش، تو خیلی محتاد این جور چیزا شدی ها.
آدلا لبخند زد. عاشق شوخی های دوستانش بود. او همین طور میخندید که دید گاوی پیغام داده.
گاوی: وقتی گفتی که یکی رو دوست داری، جدی بودی؟