reincarnation پارت 1

ᴅɪᴀɴᴀ ᴅɪᴀɴᴀ ᴅɪᴀɴᴀ · 1403/06/05 20:39 · خواندن 2 دقیقه

P1 

 

 " زمستون سال 2001 - 5 ژانویه "

 

لباس های زمستونیش رو پوشید و بعد روی مبل کنار 

مادرش نشست. مادرش بهش نگاه کرد و لبخند ملیحی 

 

بهش زد و هم زمان شروع به بافتن موهای دخترش کرد. از 

خونه خارج شد و به خونه ی ویلا ای که کنار خونشون 

 

وجود داشت رفت. بعد از دوبار زدن زنگ در، درب خونه 

توسط پسر کوچولوی 4 ساله ای باز شد. پسر کوچولو از 

 

خوشحالی خنده ای کرد و گفت : آکیو « هاراکو! بالاخره 

اومدی؟منو آیکو خیلی منتظرت موندیم. »

 

 هاراکو به کیفی که همراهش بود اشاره کرد و گفت : « 

ببخسید باید شال گردن و چندتا دکمه و چوب و هویج 

 

برای درست کردن آدم برفی بر می داشتم. » آکیو دستش 

رو روی موهای هاراکو کشید و ادامه داد. آکیو « اشکالی 

 

نداره..هنوز یاد نگرفتی که به ببخشید نگی ببخسید؟»

 

هاراکو از روی خجالت سرش رو پایین انداخت و چیزی 

نگفت..آکیو بعد از دیدن این وضعیت دستش رو روی 

 

شونه هاراکو گذاشت و " اشکال نداره " آرومی 

گفت.

 

*حیاط خونه ی آکیو و آیکو* 

 

صدای خنده هاشون کل حیاط رو برداشته بود. بعد از 

ساخت آدم برفیشون شروع به برف و بازی و دنبال بازی 

 

کردن شدن.....آیکو خواهر دوقلوی آکیو گوله برفی درست 

کرد و بعد با خنده هاراکو رو صدا کرد و به دنبال هاراکو 

 

دویید. هاراکو برای اینکه گوله برف آیکو بهش نخوره 

دویید و از حیاط خارج شد. به خودش اومد و دید وسط 

 

خیابون وایساده و ماشینی درحال نزدیک شدن بهشه. آکیو 

 

و آیکو با داد هاراکو رو صدا می زدن اما دیگه دیر شده 

بود....ماشین با هاراکو برخورد کرده بود.... 

 

.............. -----------------............. 

تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد بخاطر اینکه پارتای اوله کوتاه بود. 

فعلا پارت ها شرط ندارن