واقعی تࢪین عشق p37

AMIR AMIR AMIR · 1403/05/29 17:03 · خواندن 2 دقیقه

پارت سی و هفتم ( معذرت بابت تأخیر ) 

 

... لایلا، به کلویی که گوشه ای از حیاط کز کرده بود، نزدیک شد. 

با لحن فوق‌العاده متینی به کلویی گفت:« سلام! من لایلا هستم، با هم دوست بشیم؟» 

کلویی با بی حوصلگی نگاهی به لایلا انداخت و گفت:« متأسفم دختر خانم؛ حال و حوصله هیچکسو ندارم...» 

لایلا کارش را بلد بود. کنار کلویی نشست و به سمت مرینت و آدرین اشاره کرد و گفت:« بخاطر اون دوتاست، آره؟ تو از اون پسره خوشت میاد ولی اون دختره موذی، مرینت، مانع عشقت شده، درسته؟» 

کلویی در حالی که لب هایش را غنچه کرده بود سری به نشانه تأیید نشان داد. 

لایلا ناگهان لپ کلویی را بوسید و گفت:« من خیلی از تو خوشم اومده، احساس میکنم تو قراره بهترین دوستم باشی... نمی‌زارم کسی دوستمو اذیت کنه...» 

سپس بلند شد و در زاویه خاصی از حیاط، درست جلوی آدرین و مرینت ایستاد و به آنان خیره شد. 

چند لحظه بعد، آدرین با عصبانیت به سمت لایلا آمد. 

لایلا زیر لب گفت:« آره... خودشه... بیا...» 

مرینت فریاد کشید:« آدرین این کار خیلی خطرناکه!...» 

آدرین درست در یک قدمی لایلا ایستاد و به او گفت:« تو... تو رو پدرم فرستاده... همینطوره؟» 

لایلا گفت:« آره گل پسر!» 

آدرین دندان قروچه رفت و به لایلا گفت:« اینو خوب توی کلهٔ آهنیت فرو کن و برو و به پدرم بگو، من و مرینت رو تنها بزارید!» 

لایلا پرسید:« و اگه این کار رو نکنم؟» 

آدرین گفت:« به همه میگم که تو یک رباتی.» 

لایلا خنده ای سر داد و به آدرین گفت:« بنظرت کسی حرفتو باور میکنه؟ چطور میخوای ثابتش کنی؟ اگه میخوای همه به عقلت شک کنن، این کار رو بکن!» 

لحن عجیب لایلا باعث شد آدرین عقب بکشد و برگردد پیش مرینت. 

لایلا هم برگشت کنار کلویی. 

کلویی با تعجب پرسید:« با آدرین دعوات شد؟» 

لایلا گفت:« آره.» 

کلویی پرسید:« چرا؟» 

لایلا گفت:« مهم نیست چرا، من فقط میخواستم بهت نشون بدم که آدرین از مرینت خوشش میاد و بخاطر اون حاضر با همه دعوا کنه... متأسفم عزیزم اما آدرین به عشق تو خیانت کرده.» 

با این حرف، شعله های خشم کلویی زبانه کشید. 

و لایلا یک متحد برای خود پیدا کرد. 

 

 

 

 

 

 

[ تا بعد ]