پاریس

Jimin Jimin Jimin · 1403/05/29 14:58 · خواندن 4 دقیقه

های گایز ادامه

پاریس شهر عشق جالبه ول برای من شهر نفرین شدست همیشه فکر میکردم با کسی آشنا میشم که واسم بمیره ول هیچ کس حتی با من حرفم نمیزنه از اول بچگیم یاد گرفتم که تنها و مستقل زندگی کنم ول نمیدونم چرا همیشه دلم یه پشت میخواست که همیشه پشتم باشه!!مهم نیست بزار ببینم امروز کدوم شرکتی کارمند میخواد !!آهان شر‌کت rose یک کارمند میخواد جالبه ول رئیس مرد نیست یه پسره!!برای من مهم که کار کنم نه سن یارو برام مهم باشه رفتم یه دوش گرفتم و حاضر شدم رفتم داخل شرکت 

منشی ×اما Emma +

+سلام خانم من برای مصاحبه ی کاری آمدم 

+عصر بخیر خانم وقت از قبل داشتید ؟!

×خیر 

+ممنون اسمتون ؟!

×اما 

+فامیلی ؟!

×آگوست 

+سن و آدرس خونه ؟!

×۲۶ و درباره ی آدرس خونه خیابون رزی پلاک ۱۸ واحد ۲

+متشکرم لطفا بشنید تا من رئیس شرکت بگم که صداتون بزنه !!

نزدیک ۱۵ دقیقه بود نشسته بودم تا اینکه اون منشی گفت برم تو اتاق مدیر عامل شرکت 

مدیر عامل شرکت ×اما ÷

÷عصر بخیر قربان 

سرشو برد بالا هنگ کرد منو دید وات چش شده بود ؟!

+ام عصر بخیر خانم جوان بفرمایید داخل !!اسمتون ؟!

÷اما آگوست هستم 

+سنتون ؟!

÷۲۶  

+داخل طراحی لباس مهارتی دارید ؟!

÷بله 

+شما استخدام شدید شما داخل دفتر من کار می‌کنید 

چرا منو داخل دفترش گذاشت؟!مهم نیست 

÷بله از کی کارم رو شروع کنم ؟!

+از فردا امشب رو استراحت کنید و فردا ساعت ۷ اینجا باشید !!

÷بله متوجه شدم روز بخیر 

وای بلاخره یه کار خوب پیدا کردم چرا پسره اینطوری رفتار می‌کرد؟!دیونه بود  

از زبون ویلیام(رئیس اما )

در زد و وارد شد وای چرا من قلبم داشت تند تند میزد من چم شده ؟!ازش سوال پرسیدم فهمیدم اسمش اما ۲۶  سالشه !!جالبه ۳ سال ازم‌ کوچک تر بود !!وقتی رفت اصلا رفتارام دست خودم نبود !!وای نکن عاشقش شدم ؟!!دیونه شدم ول فکر کنم عاشقش شدم !!

فردا صبح: 

÷صبح بخیر قربان 

+صبح بخیر!!آماده برای کار هستی ؟!

÷بلع 

+روی اون صندلی بشین روی میز چند تا کار گذاشت ببینم چیکار میکنی !!

÷بلع متوجه شدم 

خیلی با حوصله داشت کار هارو انجام می‌داد کارش درست بود !!داشتم بهش نگاه میکردم که یهو به من نگاه کرد دوباره مشغول به کار شدم !!

۲ سال بعد :از زبون اما 

دو سال شده بود که اونجا کار میکردم خیلی تو کارم پیشرفت کرده بودم ساعت ۲ نصف شب بود رفتم کتم رو پوشیدم و رفتم اتاق رئیس رو زدم جواب نمی‌داد داشتم نگران میشدم در رو یواشکی باز کردم رفتم داخل دیدم مست کرده !!همین طوری موندم بهش نمی‌خورد آدم مشروب خوری باشه رفتم کنارش نشستم یهو منو گرفت تو بغلش رفتارش دست خودش نبود 

÷قربان چیکار میکنید اگه کسی ببینه چی ؟!،

+برام مهم نیست فقط الان مهم این که تو بغلمی!

سرخ شدم هنگ کرده بودم معلوم نبود چی میگه 

+خیلی ازت خوشم میاد دوسال میخوام بهت بگم نمیشه الان دیگه تاقتم تاق شده !!میخوامت !!

واقعن اینارو جدی میگفت یعنی واقعن از من خوشش میاد 

÷قربان شما تو حال خودتون نیستید نمیدونید دارید چی میگید فردا راجبش حرف میزنم !!

یهو شروع کرد به بوسیدم واقعن کسی پیدا شده بود که دوستم داشته باشه؟!

+من تو حال خودمم و میدونم چی میگم و خوب میدونم که عاشقم کردی و خوب میدونم که تو منم میخوای!!

منظورش چی بود ؟!

÷قربان این چه کاری بود که کردید ؟!!

+ابراز علاقم رو بهت نشون میدم میخوامت مال من میشی ؟!،

÷ام ام من نمیدونم !!

+پشیمون نمیشی!!قول میدم !!

سرم رو گذاشتم رو قفسه ی سینش و گفتم 

÷من برای تو میشم 

بعد تو بغلش خوابم برد . آره اشتباه میکردم پاریس شهر عشقه و من اشتباه میکردم الان یع پشت دارم تا آخر عمرم !!پاریس یه  کاری کرد که منم یه عاشق داشته باشم 

خوب اینم یه تک پارتی دیگه امید وارم خوشتون بیاد !!میخوام یه رمان بنویسم و ایده برای ژانر ندارم میشه کمکم کنید !!فعلا