عشق بزرگ پارت 7
شرمنده نبودم ولی خب دلیل غیبتم حمایت نشدن رمان هست وقتی که لایک و کامنتا کم باشه قطعا منم انگیزه ای برای ادامه دادن رمان ندارم برو ادامه مطلب
خواهرم/برادرم
مرینت
باورم نمیشه که رئیس در واقع پسرخاله ادرینه چجوری بهش بگم....نه اگه بگم به ضررم تموم میشه باید صبر کرد ببینم چی پیش میاد در واقع هدف فیلیکس این بود که از طریق من به اگراستا نزدیک بشه ولی خب این بازم غیر منطقیه میتونست خیلی راحت قبل از اینکه گابریل به پاریس برسه اونو بکشه چرا این همه صبر کرده این خیلی مشکوکه به هر حال....شاید سابین یه چیزایی بدونه به هر حال اون از اول قضیه همراهش بوده شاید بشه از زیر زبونش حرف بکشم البته با یخورده مشتمال
وقت یه بازی جدیده
فیلیکس:سابین وقتش رسیده به خونه عمو گابریل
سابین:مطمئنی فک نکنم استقبال گرمی ازت کنه
فیلیکس:مهم اینه که اون الان فک میکنه ناشناس در واقع زنشه.......اه خاله امیلی یه روز فکر میکردی گابریل به همچین وضعی دچار بشه...عشق واقعا نفرت انگیزه
سابین:بین ادرین و مرینت تفرقه بندازیم متحد شدن اون دوتا مثل متحد شدن اتیش و یخ هست به ضررمون تموم میشه
فیلیکس:یکیشون باید بمیره باید ببینم کدومشون داره در جهت ضرر به من حرکت میکنه فعلا باید صبر کرد وقت طلاست نباید بیخودی حرومش کرد........بگو ماشینو اماده کنن نیم ساعت دیگ راه میوفتیم
سابین:بله قربان
نیم ساعت بعد
(مکالمه ادرین و مرینت)
مرینت:بله اقای اگراست
ادرین:زهر مار اقای اگراست ما رل زدیم بعد تو منو هنوز اقای اگراست صدا میزنی
مرینت:یادم نمیاد همچین درخواستی ازم کرده باشی
ادرین:چی منظورت چیه تو اومدی طرف ما
مرینت:اون که اره ولی دلیل نمیشه که با تو رل زده باشم در واقع اومدم طرف بابات در واقع با اون رل زدم
ادرین:چی....ببین منو تو فقط ماله منی گرفتی؟
مرینت:پشت گوشی چجوری میخوام ببینمت؟جدی انقد منو دوست داری
ادرین:خیلی دوست دارم
مرینت:ناشناس شب قراره بیاد خونتون
ادرین:پس زنه قراره بیاد
مرینت:درباره اون زن نیست و مرد هست با تغییر صدا گولم زده
ادرین:هویتش چی اونو فهمیدی؟
مرینت:امشب همه چی مشخص میشه ده دقیقه دیگه خونتونم به گابریل و آملی خبر بده تعجب نکنن
ادرین:باشه...دوست دارم
مرینت:me too mr agrast
سابین:وقت حرکته قرباان جنگ داره شروع میشه
فیلیکس:خیلی خب بریم به یه دیدار گرم خانوادگی
ده دقیقه بعد
تق تق
خدمه:بفرمایید شما؟
فیلیکس:با گابریل اگراست کار دارم لطفا درو باز کنید
خدمه:اقای اگراست شخصی پشت در هست و با شما کار داره در رو براش باز کنم
گابریل:نگفت کیه؟
خدمه:خیر قربان
گابریل:بسیار خب بزار بیاد داخل
خدمه: بله قربان........جناب بفرمایید داخل اقای اگراست منتظرتون هستن
فیلیکس:سلام عمو
گابریل:چی تو مگه نمردی.....چطور فیلیکس......
آملی:کی اومده گابری.......فیلیکس
فیلیکس:از دیدنم خوشحال نشدی مامان
آملی:تا الان کجا بودی به من خبر دادن که مردی
فیلیکس:شرمنده ولی نمیخواستم تا زمان موعود کسی از هویتم با خبر بشه
گابریل:پس ناشناسی که منو تهدید به مرگ کرده تو هستی
مرینت:شرمنده گابریل ولی اگه میگفتم به ضررم تموم میشد
ادرین:اینجا چخبره.........فیلیکس......پس ناشناسی که مرینت میگفت تو هستی
فیلیکس:از دیدنت خوشحالم پسرخاله
مرینت:متاسفم ادرین مجبور بودم در دهنمو ببندم
فیلیکس:من از بین این فقط با یه نفر کار دارم اونم عمو گابریل هست به تو اسیبی نمیرسونم ادرین میتونی خوش و خرم با مرینت زندگی کنی ولی تا زمانی که بابات باشه اجازه ی همچین چیزی رو بهت نمیده........فکر کردی اگه اون شب من مرینت رو نجات نمیدادم الان میتونستی ببینیش هرچی که داری به لطف منه
گابریل:بچه جون راهی که داری میری اشتباهه
فیلیکس:مرینت.......دیگه باهات کاری ازادی که بری
راوی:در همون لحظه با اسلحه به مرینت شلیک میکنه
ادرین:تو چیکار کردی........مرینت زنده بمون...........یکی زنگ بزنه آمبولانس
سابین:قربان وقت رفته
فیلیکس:جنگ تازه شروع شده منتظر باش گابریل
آملی:فیلیکس چرا بیخودی بهش شلیک کردی
فیلیکس:در نظر داشتم که ممکنه بهم ضرر برسونه فکر کشتنش از خیلی وقت پیش تو ذهنم بود......فعلا
خب خب فیلیکس باز کاره خودشو کرد.....تو کامنتا بگید مرینت زنده میمونه یا میمیره.........لایک کنید و کامنت بزارید خواهشا تنها امید من شماها هستید با لایکا و کامنتای خوشگلتون لطفا این دوتا رو از من دریغ نکنید.......تا پارت بعد فعلا