Paranoia p1

‌       starboy ‌ starboy ‌ starboy · 1403/05/22 13:42 · خواندن 5 دقیقه

بدگُمانی یا پارانویا در تعریف عام آن، غریزه یا فرایندی از فکر است که تحت تأثیر اضطراب یا ترس به حالتی غیرمنطقی و وهم آلود در می‌آید. افراد پارانوئید معمولاً فکر می‌کنند که دیگران برای آزار و اذیت آن‌ها می‌کوشند یا فکر می‌کنند که دیگران به دنبال توطئه علیه آن‌ها هستند. توهم توطئه زیر شاخه پارانویا می‌باشد.

( نوعی بی اعتمادی و بدگمانی )

انگار در طول زندگیم یه بختک افتاده روم و بلند نمیشه. انگار غم تو خونه ام مستقر شده و خستگی یه دستبند برداشته زده به دستای جفتمون. منم تنها چیزی که میخوام یکم حرکت، شادی و سرزندگیه..
_جئون جونگکوک 

_ از همون لحظه ای که پامو تو اداره پلیس گذاشتم فقط یه چیز رو تو اولویت گذاشتم. تو!
من قسم خوردم تا اخر عمرم همه اونارو مجازات میکنم. حتی اگه تو نباشی هم، من جلوی اونارو میگیرم. همون وقتی که دست سردت رو تو دست سردم گرفتم جلوی چشمام رو خون گرفت. من خیلی بچه بودم. بچه بودم برای اینکه ببینم تن سردت رو توی پارچه سفید پیچیدن. 
جئون جونگکوک اونقدراهم پسر قوی ای نبود اما انگار اینجا حبس شده بود، برای تمام عمرش.
انگار مرگ پدرش دست قدرتمندی بود که گلوش رو محکم گرفته بود و ول نمی‌کرد، هیچ چیز تاحالا نتونسته اون دستو بگیره و عقب بکشه و جونگکوک رو ازاد کنه.

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌̼̼  ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌̼̼ ‌ ‌ ‌̼ ‌̼̼  ‌ ‌

۲۷ فوریه ۲۰۲۴ 
۵:۴۳ صبح ، سئول ، کره جنوبی

تفنگ رو تحویل داد و سمت بخش "مبارزه با مواد مخدر" راه افتاد. پاکتی که نوشیدنی ها درونش قرار داشت رو روی میز گذاشت و چراغ هارو روشن کرد. 
رمز در رو زد و وارد اتاق مدارک شد، تمام عکس هایی که مربوط به پرونده قبلی بود رو جمع کرد و بعد از قرار دادنشون تو جعبه با ماژیک مشکی یادداشت کرد
پرونده ۵۰۴ " جونگ چانگهو"
جعبه رو روی میز گذاشت و پرده سفید رنگ رو روی تخته کشید، از اتاق بیرون زد و یکی از نوشیدنیارو بیرون اورد. چند ثانیه بعد سرهنگ‌ یون وارد بخش شد.
- صبح بخیر قربان
+ امروز زود اومدی 
لبخند زد، دستش رو سمت پاکت برد و یکی از نوشیدنیا رو سمت اقای یون گرفت
+ ممنون پسر.
چیزی نگذشت که نور خورشید از بین پرده های طوسی رنگ راهشو باز کرد، از جاش بلند شد و از بخش بیرون زد. جونگکوک عادت داشت به دیدن چهره هایی که ازش متنفرن و لب هایی که قضاوتش میکنن، فقط گاهی حس میکرد صداهاشون تو سرش اکو میشه.
در اتاق بازجویی رو باز کرد و پشت شیشه قرار گرفت، روی صندلی نشست و به دستش تکیه داد. سرهنگ یون درحال بازجویی از جونگ چانگهو بود و جونگکوک صدای اونهارو به وضوح می‌شنید.
_ میخواستی اونارو برای کی ببری؟؟
+ چیو
_ منگو. همون کریستالایی که بهشون میگین انبه. توی اون کشتی کوفتیت از این لعنتیا پیدا کردیم
+ نمی‌دونم از چی حرف میزنی
سرهنگ یون سعی داشت عصبانیتش رو کنترل کنه. پاکتی که دونه های سفید کریستالی درونش قرار داشت رو روی میز گذاشت و با اخم به مجرم نگاه کرد.
_ بهتر نیست به جای مشت مشت گوه خوردن دهنتو باز کنی و بگی اینارو برای کدوم پدرسگی میبری؟

سرهنگ‌یون با قوطی ابمیوه ای که تو دستش بود سمت جونگکوک اومد و قوطی رو سمتش گرفت
_  خیلی مهم نیست که اون عوضی دهنشو باز کنه یا نه، کارش تمومه. جونگکوک.. میخوام بفرستمت بخش افسر جونگ.. دوباره درخواست بده
+ بخش جنایی؟؟ چرا انقدر یهویی؟
_ مگه این همه تلاش نکردی که ترفیع بگیری؟ تو بودی که کمک کردی چانگهورو دستگیر کنیم. اون ۳۰ درصد مواد کریستالی کشور رو تامین میکنه.
به هرحال این همون چیزی بود که جونگکوک می‌خواست. باید با مجرمای کثیف تری رو به رو میشد، مجرمایی که بخش جنایی دنبالشون بود! باید همه اون عوضیارو سر جاشون میشوند، قوطی ابمیوه رو برداشت و لبخندی زد. 

یکماه بعد ، ۲۴ مارچ ۲۰۲۴
۱۲:۳۲ شب ، سئول ، کره جنوبی

اروم شات سوجویی که کاراگاه جونگ براش پر کرده بود رو بالا اورد و سرش رو کج کرد ، دستش رو جلو اورد و یه نفس کلش رو سر کشید، لبخندی زد. گونه هاش کمی رنگ گرفته بودن و سرش پایین بود. جونگ هوسوک درحالی که پشتش میزد لب زد:
_ خب جونگکوکا به تیم‌خوش اومدی
و بعد از اتمام جملش کل اعضای تیم شاتشون رو بالا اوردن. صداهای متوالی برخورد بطری های سوجو و ریختن مایع تلخ داخل شات ها اخرین چیزایی بود که جونگکوک شنید. اون پسر هروقت مست میکرد خوابش میبرد.. هوسوک درحالی که دستشو زیر شونه هاش برده بود سعی کرد تا ماشین همراهش کنه. در رو باز کرد و جونگکوک رو عقب ماشین خوابوند.
+ چرا اینجوری پس میفتی مرد
خودش جلو نشست و قبل از روشن کردن ماشین پرونده جدیدی ای که توی داشبورد نگهش داشته بود رو بیرون اورد.
سیگارش رو گوشه لبش گذاشت و درحالی که صفحه های تقریبا خالی رو ورق میزد سعی داشت چیزی ازش بفهمه. دود سفید رنگ رو از بین لبهاش بیرون داد و نیشخندی زد. به پشت سرش تکیه داد و برای اینکه دود سیگار جونگکوک رو اذیت نکنه شیشه ماشین رو پایین داد.
پرونده رو توی داشبورد گذاشت و نفسشو بیرون داد. اوه.. کیم تهیونگ برای مجرم بودن زیادی خوشگل بود، نه؟

 

 

هرچی لایک و کامنتاتون بیشتر باشه پارت بعدیو زودتر میذارم.