رمان بوی خاطرات تو پارت 3

ک‍‌ارم‍ا؛ ک‍‌ارم‍ا؛ ک‍‌ارم‍ا؛ · 1403/05/10 21:24 · خواندن 5 دقیقه

بفرمایید پارت بعد رمان میرالکسی مون

کاترین تاماکی هستم بفرمایید ادامه🎤📄🖊👇

 

.

 

 

بعد از کارم رسیدم خونه کتاب هایی که تازه خریدم رو از توی صندوق ماشین درآوردم و با آسانسور رفتم بالا کلید و گذاشتم تو در و چرخوندم کتابارو گذاشتم رو میز
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم یه هودی پوشیدم با یه شلوارک
لپ تابو روشن کردم و شروع کردم به ترجمه یه رمان ژاپنی :
 

-ب...بذار صورتتو ببینم...لطفا
+نمیشه...باور کن میخوام...اما نمیتونم
-این آخرین درخواست من خواهد بود
+زمانی که مال هم بشیم میتونم نقابم رو بردارم و تو چهره منرا ببینی و منم میتوانم راحت تر آسمان چشمانت را ببینم
- آیاتو...تو درخواست منو رد کردی دیگه شانسی برامون نمونده
+آنرو؟!از چی حرف میزنی
اشکان دختر روی گونه هایش جاری شدند
اگر نقاب اش مانع نمیشد می‌توانست تعجب آیاتو رو ببیند
و...آیاتو می‌توانست غم طولانی او را ببیند 
این نقاب سفید بدون طرح آیاتو مانع خیلی چیز ها بین آنها شده بود...مهم ترین احساساتشون واضح اما مخفی بود...اما مقصر نقاب نبود...عاقلانه نیست یک جسم مانع شود..
مانع اصلی بین آنها < رن یوکی بود>
آنزو تازه متوجه شده بود رن به هردوی آنها دروغ گفته...اون یک بازی کثیف رو شروع کرده بود...بازی که آرزو و آیاتو از همان اول قرار بوده مهره های سوخته به حساب بیان
قلب آنزو تحمل این حقیقت را نداشت
رن به آیاتو گفته بود اگر نقابت را برداری سبب کشته شدن آنزو خواهی شد
و به آنزو گفته بود اگر موفق به برداشت نقاب از صورت آیاتو نشوی باعث مرگ هردوتان خواهی شد
برای آنزو مهم نبود که تا آخر بازی می‌ماند یا نه اما میخواست هرطور که شده آیاتو زنده بماند
آنزو تلاش کرد چشمان عشقش را از پشت نقاب تماشا کند
اما موفق به این کار نشد...
تنها موفق شد که برای اولین و آخرین بار طعم لبان آیاتو را بچشد

بعد از آن آخرین صدایی که شنید صدای شلیک و فریاد های بی وقفه آیاتو بود
او قربانی بود برای بهتر زندگی کردن عشقش...
می‌توانست حدس بزند که آیاتو آن لحظه چره پدری را دیده بود که قاتل عشقش بود...

لب تاپو بستم دیگه انگشتام درد گرفته بود...
به چن روز گذشته فکر کردم زندگی منم یه جاییش شبیه این رمان شد...
این زندگی بازی بی‌رحمی با من و فیلیکس شروع کرده بود
و این وسط فیلیکس متوجه شده بود و خودش هم قربانی شد...
چیکار باید میکردم؟
به زندگی ادامه می‌دادم تا نشون بدم بازنده نیستم؟
نمیزارم بیخودی فیلیکس از این بازی حذف شده باشه؟
یا با ادامه دادنم نشون میدم منم مث بازی زندگی بی رحمم؟
آخرش دیگه بی اختیار فریاد زدم : من احمق حتی جرعت تموم کردن بازی هم ندارم بی دلیل دارم نفس میکشم 
صدام گرفت
سرم تیر میکشید 
-فعلا فقط میخوام اونی که با این بازی همکاری کرده رو بک.شم

تا شب با اینکه سرم درد میکرد بدون استراحت چند تا کتاب به زبان های دیگه رو خوندم آخرش نفهمیدم چطوری خوابم برد صبح با زنگ تلفن بیدار شدم 
ساعت ۹ و نیم بود
-واییییییییییی بدبخت شدم
تلفنو وصل کردم
-الو زویی...تازه فهمیدم الان میام
+زود باش آقای کوفن دنبالت میگرده اگه تا ۵ دقیقه دیگه نیای رد میشی
-اومدم
یه لباسی پوشیدمو و ماشینو روشن کردم و راه افتادم تو راه یه شیر و کیک خوردم و رسیدم ۴ دقیقه ای شانسم گفت خون ام نزدیک سازمان بود امروزم خلوت بود
پله هارو دوتا یکی رفتم بالا یه بارم نزدیک بود با سر بیام زمین
فقط من امتحان نداده بودم و آدرین
دوتایی وارد شدیم نشستیم پشت میز و آقای کوفن هم اومد
-خب اول از آدرین امتحان میگیرم 
+چشم
-بگو ببینم به چند زبان تسلط داری؟
+به ۵ زبان(عاری به خاطر اینکه سازمانشون خیلییییی مهمه افراد خیلی خاصی میان اینجا😁)
-خودتو به هر ۵ زبان معرفی کن 
+بعله چشم

چینی: 我是艾德丽安·阿格斯特

ژاپنی:私はエイドリアン・アグレストです

آلمانی:Ich bin Adrienne Agrest

اسپانیایی: Soy Adrienne Agrest.

ترکی استانبولی: Ben Adrienne Agrest'im

-میتونی بری نتایج رو بعدا اعلام می‌کنیم
+چشم ممنون

-حالا تو مرینت...به چند زبان تسلط داری؟
+۷ زبان(سریال گاندو رو یادتونه محمد ۵ زبان بلد بود؟ مری ما دست اونم بسته😎😂)
-خودتو به هر ۷ زبان معرفی کن
+چشم

چینی: 我是Marinette Dupin Cheng

کره ای:저는 마리네뜨 뒤팽 쳉입니다

ژاپنی:私はマリネット・デュパン・チェンです

آلمانی:Ich bin Marinette Dupin Cheng

اسپانیایی:Soy Marinette Dupin Cheng.

ترکیبی استانبولی:Ben Marinette Dupin Cheng'im

-خوبه میتونی بری نتایج رو بعدا اعلام می‌کنیم

اومدم بیرون زویی و جولیکا اومدن سمتم
جولیکا: چطور بود؟
مری: فکر کنم خوب بود
زویی: فکر کنم خراب کردم وسط ژاپنی حرف زدن یهو چینی حرف زدم خیلی بد شد
مری: شاید خیلی سخت نگیره
زویی: اما این ماموریت خیلی سخته باید سفر خارج کشور بری
مری: چی
جولیکا: راس میگه مگه چیزی ازش نشنیدی؟
مری: نه
چشمام درست نمی‌دید و یهو سرم گیج رفت و تعادلم رو از دست دادم خواستم بیوفتم که یکی منو گرفت...بعدشم بی هوش شد

وقتی چشمامو باز کردم تو دفتر آقای کوفن بودم سریع از جام بلند شدم 
که خوردم به یکی
-یا خاک تو سر آقای کوفن ببخشید ندیدمتون
+دختر چقدر هولی چیزی که نشده
-بازم شرمنده
+بهتری؟
-ممنون دیشب زیاد به خودم فشار آوردم برای همین بیهوش شدم
+میتونی بری نتایج رو ببینی
با استرس از دفتر رفتم بیرون نتایح رو روی دیوار چسبونده بودن
جرعت نداشتم اسامی رو ببینم اسامی رو از آخر به اول خوندم

نفر ۴ ام:توماس
نفر ۳ ام:جولیکا
نفر دوم: آدرین
نفر اول:...
قلبم تند زد یعنی چی؟

 

 

وای دستممممم درد گرفت لطفا لایک کنید و نظر بدید جبران خستگیم

 

شرایط پارت بعد:۶ لایک و ۴ نظر ناقابل🙃🧸🎈