رمان بوی خاطرات تو پارت 2
کاترین تاماکی هستم بفرمایید ادامه🎤🪄👇
.
نمیخوام حالت رو بدتر کنم اما باید بدونی
من این فیلم رو بعد از اولین قرارمون تو کافه پایین شهر گرفتم
میخواستم بهت بگم وقتی من رفتم تو بازم بدون من ادامه بده،میدونم که میتونی...
پس اگه یه وقتی نیاز شد رد منو از زندگی پاک کنی...انجامش بده...مطمعن باش من مشکلی بابتش ندارم...باشه؟
شاید الان باخودت بگی میخوای بیشتر با رفتنت منو آراز بدی؟
ولی باور کن منم اصلا حس خوبی بابت این فیلم ندارم
اما گفتم شاید این فیلم بهت کمک کنه برگردی به مرینت قبلی یا حداقل یه مرینت جدید بسازی
نمیدونم شایدم این فیلم بیشتر بهت آسیب بزنه...
میدونی...چقدر سخته هرموقع میرم ماموریت این سی دی رو باید بذارم تو کشو تا اگه برنگشتم بتونی پیداش کنی...
خواهش میکنم از دستم ناراحت نباش...من خوشحالم که تو زنده ای...پس به آینده فکر کن...باشه؟...دوست دارم
ویدئو تموم شد...دیگه نمیتونستم تو این اتاق بمونم از خونه اش زدم بیرون...نمیخواستم به چیزی فکر کنم...اگه به من بود میخواستم همین الان بمیرم
(یک ماه بعد)
به اسرار زویی برگشتم سرکار...البته نیمه دیگش به خاطر این بود که میخواستم انتقام فیلیکس رو بگیرم
وارد سازمان شدم و نشستم سر میزم سعی کردم به میز پشت سرم نگاه نکنم...چون پشت اون میز فیلیکس مینشست.
فرمانده لوکا وارد شد ولی همراه یه مرد دیگه
-خب صبحتون بخیر...نمیخوام سخنرانی کنم...ولی باید بگم باید تموم تلامون رو برای دستگیری اون باند قاتل بکنیم تا خون همکارمون بیهوده هدر نرفته باشه...برای همین یه همکار جدید براتون آوردم،معرفی میکنم آدرین آگراست
+ممنون آقای کفن...خوشبختم آدرین آگراستم
زویی و آلیا بهش خوش آمد گفتن
بعد از کارم رسیدم خونه کتاب هایی که تازه خریدم رو از توی صندوق ماشین درآوردم و با آسانسور رفتم بالا کلید و گذاشتم تو در و چرخوندم کتابارو گذاشتم رو میز
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم یه هودی پوشیدم با یه شلوارک
لپ تابو روشن کردم و...
پارت تمومید
شرایط پارت بعد:
۵ لایک و ۵ نظر ناقابل
بچه ها لطفا از رمان دختر جهنمی حمایت کنید منم انگیزه بگیرم برای پارت های بعد