رمان جدید دنیایی به نام عشق🥰
عه رمان جدیییید. کی پایه ست؟ نکته های رمان همین زیره.
_ هر پارت آنچه گذشت و آنچه خواهید دید داره ( البته این ایده مال ی کاربر دیگه ست)
_ رمان مال بعد از ازدواج مرینت و آدرین هست ( تقریبا هیچکس این ایده رو توی رمان ش استفاده نکرده😍)
_ در این رمان لیدی باگ و کت نوار وجود نداره.
_ بچه هم دارن ی پسر به اسم آرین
از زبان مرینت:
مشغول پختن غذا بودم و ادویه جات رو به ترتیب ریختم
به جای خالی آدرین کنار آرین نگاه کردم، این چند هفته که به جای پدرش رئیس شرکت شده اصلا وقتی به خانواده ش نمیده
همه ش توی اتاق مشغول تلفن و برنامه ریزی و انجام کار های شرکت عه، اصلا وقتی برامون نداره
دوباره مشغول آشپزی شدم که صدای بلند آدرین من رو به خودم آورد
+ ...........
_ چیییییی؟
+ ...............
_ امکان نداره!
+ ............
_ ولی آخه چرا؟ چطوری و...
+ ..................
_ خیلی خب باشه همین الان خودم رو میرسونم
چی؟ چی داره میگه... اصلا از قضیه سر در نمیارم
یهو در اتاق باز شد و آدرین بیرون اومد، خیلی زود آماده شده بود و ظاهر و رنگ و بوی آشفته ای داشت، برعکس همیشه عطر نزده بود و بوی خوبی نمی داد
صداش کردم : آدرین، چه اتفاقی افتاده!
چند بار همین جمله رو تکرار کردم ولی جواب نداد
وقتی دیدم بدون جواب دادن به من داره از در میره بیرون سریع سد راه ش شدم و جلوی در ایستادم
اول آدرین مقاومت کرد و سعی کرد به چپ و راست بره تا از در بیرون بره بیرون ولی من ازش کمی نداشتم
وقتی دیدم نمی تونه بره بیرون بحث رو باز کردم
+ آدرین! چی شده؟
_ مرینت برو کنار
+ اول بهم بگو چیکار داری
_ مرینت مهمه لطفا برو کنار
+ حداقل بگو درباره چیه!؟
_ هوففف، باشه، تسلیم ( و دستاش رو به نشونه تسلیم بالا اورد) درباره شرکته، حالا میزاری برم؟
+ اممم، باید فکر کنم...
_ مرینتتتتتت
ی لحظه صورت ش عین لبو سرخ شد و منو پرت کرد سمت دیوار.
سرم محکم خورد به دیوار و تا چند لحظه مخم سیاهی رفت ولی یهو روشنایی برگشت
انقدر سرم درد گرفت که اصلا نفهمیدم کی رفت
سریع خودم رو جمع و جور کردم و درد سرم کمتر شد
وقتی که عقلم اومد سر جاش، با همون لباسا رفتم بیرون
من اخلاق ش رو می شناختم، اگه زنگ هم بزنم اصلا جواب نمیده
چتر رو از روی سبد برداشتم و توی خیابون بارونی به راه افتادم
میدونم کارم احمقانه ست ولی فکر دیگه ای به ذهنم نمی رسید
آدرین خیلی نگران به نظر می رسید، به همین دلیل دنبال بنز ش راه افتادم
آخه می خواستم بدونم کدوم آدمی این وقت شب میره بیرون
وقتی مسیر رو دنبال کردم دیدم داره به محل کارش میره
به خاطر همین تاکسی گرفتم و ماشین رو تعقیب کردم که بنز ش نزدیک محل کارش پارک کرد
به سمت در شرکت رفتم، خدا رو شکر باز بود.
نزدیک در شرکت بودم که یهو...
آنچه خواهید دید...
___________________
+ به پلیس زنگ زدی؟
_ بله قربان دکتر هم توی راهه.
__________________
سر تا پاش پر از جوب و کثیفی بود...
۴۹۰۰ کارکتر
بچه ها چون پارت اوله خیلی کمه ولی امیدوارم، با حمایت هاتون خوشحالم کنید😍