💙ceasefire✌
خوانندههای رمان: آیا قراره آگرست ها یه روز آروم رو سپری کنن؟؟
من: 😈
بیاید ببینید چه گردباد هایی تو راهه👇
P: 16
(صبح روز بعد)
☆از زبون راوی☆
ساعت ۷ صبح بود...
نینو برای رفتن به محل کارش و مرینت برای عادتش از خواب بیدار شدن...
مرینت برای جویا شدن از حالا دختر دادستان، به جیکوب زنگ میزنه و...
(شروع مکالمه)
جیکوب: الو...؟؟
مرینت: سلام دادستان
جیکوب: سلام خانم سخت کوش! چرا استراحت نمیکنی دختر؟! ۲ روز دیگه به یه مرینت پر انرژی نیاز داریم!
مرینت خنده ریزی کرد و گفت:
مرینت: چیکار کنم داداش از روی عادته
جیکوب: به من زنگ زدن هم از رو عادتته؟؟
مرینت: نه فقط... خواستم حال دخترتون رو بپرسم
جیکوب: حالش خیلی بهتر شده
مرینت: خداروشکر
جیکوب: حال آدرین چطوره؟؟
مرینت: خوابی...
آدرین در اتاق مرینت رو میزنه و میگه:
آدرین: سلام برسون دختر! بیدارم!
مرینت: به آرومی در اتاق رو باز میکنه و میگه:
مرینت: پسر! تو چرا استراحت نمیکنی؟!
دادستان پشت تلفن گفت:
جیکوب: شاید تو این مورد شباهت خاصی با همسرش داره!
مرینت: مسخره میکنی دادستان؟!
جیکوب: خودت چی فکر میکنی؟؟
مرینت: عجبا
جیکوب: مرسی که زنگ زدی
مرینت: خواهش میکنم داداش این حرفا چیه...
جیکوب: خدانگهدار. آها تا یادم نرفته: مواظب اون کله شق باش!
مرینت: خندهای میکنه و میگه:
مرینت: اون با من
(پایان مکالمه تلفنی)
آدرین: حال دخترش چطوره؟؟
مرینت: ببینم فال گوش ایستادی؟؟
آدرین: اگه حواس پنج گانه من انقد قوی نبود بنظرت میتونستم تا الان زنده باشم و انقد توی مافیا بودن حرفهای باشم؟؟
مرینت: همه چیم به اون ربط میدی...
آدرین: چون ۲۵ ساله دارم با اون اسم، اون هویت و اون شخصیت زندگی میکنم! منطقی نیست؟؟
مرینت: آره حال دخترش خوبه
آدرین: تو پیچوندن خیلی حرفهای نیستی ولی خب...
در این حین نینو از اتاق خارج شد و سلام کرد:
نینو: سلام بچه ها
مرینت: ای وای ببخشید بیدارت کردیم
نینو: نه بابا برای کار بیدار شدم
آدرین: اوه راست میگی...
نینو: ولی رستوران امروز تعطیله چون صاحب کار کاری براش پیش اومده...
آلیا: صبحتون بخیر
مرینت: تو هم حتماً میخوای بری نون بگیری!
آلیا: چه نونی قضیه چیه؟؟
آدرین: چرا نتونستی بخوابی؟؟
آلیا: چون یادم رفته بود آلارم گوشیم رو خاموش کنم
مرینت: پس...
آدرین: بریم صبحونه آماده کنیم...
(بعد از خوردن صبحونه)
بعد از جمع کردن سفره، آدرین ظروف رو بعد از تمیز کردن داخل ماشین ظرفشویی میذاشت و تو فکر فرو رفته بود...
نفرت توی چشماش موج میزد،
چون تو فکر اون به اصطلاح "پدرش" بود...
مرینت متوجه غم و حسرت آدرین شده و به سمتش میره...
(شروع مکالمه)
مرینت: چت شده؟؟
آدرین: چی؟!
مرینت: این تو نیستی. نمیتونی باشی
آدرین: هوففففففففف
مرینت: منظورت از هوف چیه؟؟
آدرین: نمیتونم هضم کنم
مرینت: با خودخوری چیزی حل نمیشه پسر!
آدرین: خودتم خوب میتونی که هرکی هم جای من بود نمیتونست نسبت به چنین اتفاقی بیخیال باشه
مرینت: نیاز داری ذهنت رو آزاد کنی
آدرین: دارم ولی چجوری...؟؟
مرینت به سمت آلیا و نینو که تازه لباس هاشون رو عوض کرده بودن و داشتن از اتاق بیرون میومدن رفت و گفت:
مرینت: آماده شید داریم میریم
نینو: چی؟؟
آلیا: باشه ولی کجا؟؟
مرینت: خودمم نمیدونم ولی میریم یه چند ساعتی میگردیم حال و هوامون عوض میشه
آدرین: دیوونه آخه میخوایم ساعت ۷:۵۰ صبح کجا میریم؟!
مرینت: تو دیگه حرف نزن! بخاطر خوب کردن حال تو دارم اینکار رو میکنم
نینو: پس هرجا بریم من راضیم
آلیا: منم مشکلی ندارم
آدرین: بچه ها این یه چیزی میگه ولش ک...
مرینت: این به درخت میگن قدر نشناس
آدرین: ولی...
مرینت: ببین بقیهش کار ماشین ظرفشوییه بیا یه قهوه بخوریم بعد بریم
آدرین: یاشه.
آدرین قهوه ها رو ریخت و پخش کرد.
آدرین: نینو هنوزم مننگیچ دوست داری؟؟
نینو: عاشقشم
آدرین: کاش بعضی ه هم سلیقهشون مثل ما خوب بود...
و نگاه زیر چشمیای به مرینت انداخت
مرینت: برو خودتو مسخره کن با سلیقه!
آلیا: قضیه چیه؟؟
آدرین: من و نینو از اولم مننگیچ دوست داشتیم
مرینت: و به زور به خورد من میده و انتظار داره دوست داشته باشم! خب بابا دوست ندارم
آلیا: مننگیچ قهوه خوبیه قبول دارم
آدرین: بفرما
آلیا: ولی گاهی هم ترجیح میدم قهوه های دیگه رو امتحان کنم
مرینت: بشنو جناب.
آدرین کمی از قهوه نوشید و شروع کرد به نفس نفس زدن.
مرینت با اضطراب گفت:
مرینت: آدرین خوبی؟؟
آدرین: نمیت... ن... نفسم...
و بعد از چند ثانیه افتاد رو زمین و بیهوش شد...
.....................................................................
آنچه خواهی خواند...
نینو: باید ببریمش بیمارستان زود باشید
مرینت: باش... چی؟!...
***********************************************
¤پایان¤
شرط نداریم چون پارت کوتاه بود
منتظر این دختر یه فاجعهست باشید♡
به کسانی که ۵ کامنت اول رو داده باشن یا توی گفتمان هی باهام چت کنن اسپویل داده میشود😁🙄😘