بوسه وحشی

Setayesh Yousefzadeh Setayesh Yousefzadeh Setayesh Yousefzadeh · 1403/04/15 08:58 · خواندن 4 دقیقه

بوسه وحشی

پارت 4 

سلام کیوتا ♥️ اینم پارت 4 بوسه وحشی 

با اینکه شرایط نرسیده براتون میزارم ولی ممنون میشم شرایط رو برسونید 

چون پارت ها هم قراره طولانی بشه🌟

ادامه..........

______________________________________________

 

+با نور آفتاب از خواب بلند شدم........ بلند شدم و کارای روتین پوستین رو انجام دادم که در زده شد و لارا اومد......

 

لارا:سلام خانم صبحتون بخیر ...... خانم بزرگ میگن که بیاین برای صبحانه

 

+سلام لارا صبح تو هم بخیر ....باش الان میام .... کارای دیگه رو انجام دادم و رفتم سمت میز صبحانه  که دیدم خانم بزرگ_لوکاس_نینا یا همون زن اول لوکاس نشستن ....لوکاس نگاه خیلی سردی به من انداخت و به صبحونه خوردنش ادامه داد 

 

رفتم نشستم سر میز و گفتم

+صبحتون بخیر 

 

::سلام عزیزم صبح تو هم بخیر 

+لبخندی زدم و شروع کردم به صبحانه خوردن

 

(ویو لوکاس )

 

_وقتی این دختره رو میبینم ضربان قلبم می‌ره بالا .... احساس میکنم دارم عاشقش میشم 

نه نح لوکاس تو نباید عاشقش بشی  اون فقط برای وارث اومده .....نه چیز دیگه ای

 

(پرش زمانی به بعد صبحانه در اتاق مادر بزرگ)

 

_داخل اتاق رفتم و گفتم خب با من کاری داشتید(سرد)

 

::آره لوکاس..... راستش خودت میدونی عمر من زیاد نیست و باید زود وارث بیارید به خاطر همین زود تر باید کارتو انجام بدی

_اماا...

 

::اما و اگر نداریم باید هر چه سریعتر انجامش بدی

 

_پففف.....باشه ولی اگر قبول نکنه چی....

::مگه می‌تونه اون برای همین کار اومده نه چیز دیگه ای

 

_چشم

_________________________

+رفتم ‌در زدم و وارد شدم که دیدم لوکاس و خانم بزرگ دارن باهم حرف میزنن....لوکاس به من نگاه کرد و پوزخندی زد.....

دروغ چرا انگار عاشقش شده بودم

+از افکارم بیرون اومدم و شروع کردم به حرف زدن 

+با من کاری داشتید

::اره لیلی بیا اینجا بشین......لوکاس تو دیگه متونی بری

+لوکاس رفت و منم رفتم نشستم و اون شروع کرد به حرف زدن 

:: خب...خودتم می‌دونی برای چی اومدی اینجا و بهتره سریع تر عملیش. کنید.... من عمر زیادی ندارم و می‌خوام زودتر برام وارث بیارید تا زودتر ببینمش ...

 

+اما الان خیلی زوده من هنوز خودم پچم نمیتونم به این زودی مادر بشم (لیلی 18 سالشه)

::حالا از من گفتن بود خیلی سریع باید این کار رو انجام بدین 

 

 

+باشه(ناراحت)

::میتونی بری

+از اتاق رفتم بیرون و رفتم سمت اتاق خودم و تا تونستم گریه کردم تا خوایم برد

 

(چند ساعت بعد )

.

.

‌.

.

.

بلند شدم و دیدم لوکاس روبه رومه

+تو....تو اینجا چیکار میکنی

 

_ نمیتونم زنم رو ببینم ؟بعدشم مثل اینکه یادت رفته برای چی اومدی اینجا 

+ امشب نه خواهش میکنم ........من نمیتونم 

اومدم حرف بزنم که 

(خوب بچه ها به خاطر قوانین وب دیگه من نمینویسم بقیش رو )(خودتون تصور کنید)

خ.ب حالا اینجا اهم اهم کردم (😂😁)

 

.

.فردا صبح

.

.

.

.

.

.

+صبح با دل‌درد شدیدی از خواب بلند شدم 

دیدم که لوکاس جلوم نشسته 

_زودپاشو بریم اتاق خانم بزرگ (سرد)

 

+با هزار بدبختی بلند شدم و حاظر شدمو به سمت اتاق خانم بزرگ رفتیم ....

+در زدیم و وارد اتاق شدیم 

(نمی‌دونم این قسمت رو چجوری بگم ولی اینا اهم اهم اهمشون رو به خانم بزرگ گفتن 😂😂)

 

::هوم ....خوبه میتونید برید آزمایش بدینن...(واکنش نویسنده :هوم و درد😂😑)

 

_رفتم بیرون و منتظر موندم لیلی بیاد که یهو صدای جیغ خانم بزرگ رو شنیدم 

خیلی زود رفتم ببینم چی شده که با دیدن اون صحنه خون تو رگام خشک شد 

اون لیلی بود ........

 

خوب بچه ها اینم از این پارتمون امیدوارم راضی باشید♥️

شرایط پارت بعد رو لطفاا برسونید 

کن میگم

15 لایک

12 کامنت