𝘄𝗵𝗶𝘁𝗲 𝗵𝗲𝗹𝗹f2 p1(9
زندگی با چشمانی که غم در آن موج میزد برای آخرین بار تن معشوقه اش مرگ رابوسید و برای خداحافظی دوباره انتظار کشید.آری،زندگی به مرگ نرسید؛همانطور که انسان به انسان نمیرسد!
_هیچی لذت بخش تر از این نیست که جهان فرشته مرگ خودش رو از دست داده باشه کارتون خوب بود جادوگرا
او بی رحم نبود فقط بخاطر نیازهای طبیعی یک خون آشام در دوران بلوغ رفتارش کمی عجیب شده بود.
نیازهای طبیعی یک شکارچی با جنسیت ثانوی خون آشام فراتر از حد ممکن بود.
با پرونده های بیش از حد دیوانه شده بود؛پسری مرموز به اسم پارک شین هو۶۷قتل انجام داد!سعی میکرد به شرایط عادت کند ولی نمیشد.
_پرونده بعدی.
مرد اخمی کرد.
_خانم یوری باید برین سراغ شین هو پرونده بعدی ای ندارین.
چند وقتی شده بود که همه چیز با سرعت از یادش میرفت،آهنی کشید و به سراغ اتاق شین هو رفت.
یونا آن سکوت را دوست نداشت،پدرش فریاد زد.
_منظورت چیه؟حق نداری بگی نه!اگه به دخترا گرایشی نداری میتونم برات پسر...
_من آسکشوالم!
فریادی دردمند به رنگ خون.
صحنه هایی تکراری که دوباری چشمش به آنها خورده بود.برای بار دوم آن سوال را از خود پرسید.
_مقصد من کجاست.
هر کجا که بود آرزو میکرد بدبخت نشود حیف که این آرزو دور از دسترس بود.
___
چشمانش را با احساس معلق بودن باز کرد.
_نههه من دوست ندارم جادوگر کثیف باشممم.
_جیوون حق انتخاب داری یا فرشته مشکی میشی یا سفید.
کمی فکر کرد،کار کردن با ابلیس حقیرانه نبود؟
_فرشته سفید.
اما انتخاب های اشتباه همیشه سر راه آدم هایی با روح پاک قرار میگیرند!