رمان:عروس ارباب🕶🍫23,24,25:p

✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ · 1403/03/28 12:16 · خواندن 4 دقیقه

🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑

🛑🛑🛑پارت های جلوتر حال لادن گرفته میشه  بچه هاااا😃🛑🛑🛑

🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑

✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿

پارت های جلوتر حال لادن گرفته میشه 😃😃😃😃
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب🌿🦋

دادی زد ک احساس کردم هنجره اش پاره شد ، چقدر ترسناک شده بود مشخص بود روی همه پسر هایی که اطراف من هستند حساس هست پس من نمیتونستم دست بزارم روی غیرتش و باهاش بازی کنم این اصلا تو مرام من نبود
_ با توام کری مگه ؟
با چشمهایی ک شک نداشتم حالا بخاطر گریه قرمز و حسابی مظلوم شده بود بهش چشم دوختم ؛
_ من نمیدونستم قسم میخورم من هیچ کار اشتباهی انجام ندادم اصلا ...
با غیض حرف من رو قطع کرد ؛
_ اگه کاری کرده بودی الان زنده نبودی ، زنده زنده خودم چالت میکردم
رنگ از صورتم پرید خیلی قاطع و محکم داشت حرفاش رو میگفت حسابی باعث ترس من شده بود حالا چجوری میتونستم باهاش تو یه خونه زندگی کنم وقتی به خون من تشنه بود
_ خوب گوشات رو باز کن ببین چی دارم بهت میگم چون دوباره اصلا تکرارش نمیکنم
ساکت شده داشتم بهش گوش میدادم که با صدایی خش دار شده ناشی از عصبانیت ادامه داد :
_ دیگه با هیچ پسری هم صحبت نمیشی دیدار نمیکنی تو زن منی دوست ندارم با آبروم بازی کنی وقتی اسمت تو شناسنامه من هستش
نمیدونستم پرسیدنش درست هستش یا نه اما بلاخره دل رو با دریا زدم و گفتم ؛
_ آقا آریان ...
نگاه بدی بهم انداخت ک باعث شد ساکت بشم و خودش بیشتر عصبی شد
_ اون پسره ی احمق سیاوش هستش و من ک شوهرت هستم شدم آقا آریان آره ؟
_ نه
_ داری این شکلی میگی !
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿

✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب🌿🦋


_ من با سیاوش بزرگ شدم واسم مثل داداش هستش ، وقتی از اون عمارت من رو مثل یه تیکه آشغال انداختند بیرون من پیش خانواده عمو فرشید بزرگ شدم ، سیاوش و سیامک واسم داداش هستند کسایی که همیشه از من حمایت کردند فقط همین نه بیشتر من هیچوقت به شما خیانت نکردم حتی با اینکه شما قصد داشتید من رو طلاق بدید .
حالا نگاهش آرومتر شده بود انگار متوجه بود من هیچ احساس خاصی نسبت به کسی ندارم ، حلقه اش رو شل تر کرد اما اجازه نداد جایی برم معذب بودم و این دست خودم نبود
_ به من نگاه کن
خیلی محکم گفته بود واسه ی همین سرم رو بلند کردم خیره بهش شدم و گفتم :
_ چیزی شده ؟
_ دارم به زن سیزده ساله ام ک حالا حسابی بزرگ شده نگاه میکنم هم چهره ات هم ...
نگاهی به اندامم انداخت و با لحن خاصی ادامه داد :
_ خیلی تغیر کردی دیگه هیچ چیزی مثل سابق نیست 
میدونستم منظورش چیه نمیدونستم چرا وقتی انقدر نسبت به من اعتماد هستش اجازه داده بیام پیشش خوب طلاقم میدادی ک بهتر بود 
_ شنیدی ؟
_ آره 
بعدش یهو خم شد خیلی آهسته جوری که صداش رو نشنوم گفت ؛
_ هنوزم خوشگل هستی توله سگ
با شنیدن حرفاش گر گرفتم هر چی باشه من زنش هستم و آریان یه سری نیاز هایی داشت ک باید تمکین میکردم ولی واقعا الان شرایطش رو نداشتم هم خجالت میکشیدم بخوام باهاش حرف بزنم ...
یهو مثل برق گرفته ها گذاشت رفت و من بهت زده سرجام ایستاده بودم به جای خالیش داشتم نگاه میکردم آریان واقعا عجیب بود
با شنیدن صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم جواب دادم :
_ بله
صدای سرد و عصبی لادن پیچید :
_ تو رو طلاقت میده نمیتونی پیش نامزد من باشی و عشق و حال کنی شنیدی ؟
_ نه
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅

✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب🌿🦋

با خشم تو گوشی داشت داد میکشید :
_ میکشمت تو نمیتونی پیش عشق من باشی تو یه ولگرد عوضی هستی ...
با عصبانیت حرفش رو قطع کردم :
_ کسی که ولگرد هستش من نیستم پس بهتره‌ متوجه حرفای زشتی که داری میزنی باشی چون داری صبر من رو لبریز میکنی 
قهقه ای زد :
_ مثلا میخوای چ غلطی بکنی هان ؟
قصد داشت عصبیم کنه مشخص بود هدفش همین بود اما بهش همچین اجازه ای نمیدادم ، گوشی رو قطع کردم ، صحبت کردن باهاش هیچ ارزشی واسه ی من نداشت جز اینکه بخواد اذیتم کنه 
* * *
خیره به من شد و گفت :
_ کجا بسلامتی ؟
_ میرم خونه عمو فرشید 
گوشه ی لبش کج شد :
_ از شوهرت اجازه گرفتی میخوای بری ؟
نمیدونستم چ جوابی باید بهش بدم اما حسابی استرس داشتم و همین داشت بهم فشار میاورد
_ ببخشید
_ صبر کن خودم میرسونمت
بلند شد رفت سمت اتاقش بعد گذشت چند دقیقه ازش خارج شد
راه افتاد منم پشت سرش راه افتادم سوار ماشین شدیم ک حرکت کرد
_ دوست ندارم با سیامک و سیاوش گرم بگیری شنیدی ؟
_ اما اونا ...
وسط حرف من پرید :
_ هر خری که میخوان باشند من دوست ندارم زنم باهاشون صحبت کنه حالیت شد ؟
_ آره
_ خوبه
مگه قهر بودم که باهاشون صحبت نکنم یه کار هایی میکرد ک باعث میشد شاخ دربیارم خوب بود شاید خودش نمیومد پایین که ببینه و این خیالم رو راحت تر میکرد 
با ایستادن ماشین از افکارم خارج شدم خواستم پیاده بشم که صداش بلند شد :
_ شب میام دنبالت پس به هیچ عنوان جایی نمیری شنیدی ؟
_ آره

‌✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿شرط: ۲۰ لایک😊