رمان: عروس ارباب🫐✨️11;10;9:p

✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ · 1403/03/26 21:32 · خواندن 4 دقیقه

گفتم بازم براتون بزارم🫶🏻✨️🎂


حالا متوجه شده بودم آریان چرا از دستم عصبانی شده بود دیگه قصد نداشتم به هیچ عنوان به سیامک نزدیک بشم چون اینکارو گناه میدونستم و جوری که آقاجون گفت اسمش خیانت به شوهر بود نزدیک شدن به پسر غریبه ای جز شوهرم در اتاق باز شد که از افکارم خارج شدم با دیدن آریان مشغول بازی با انگشتای دستم شدم اومد پیشم نشست و اسمم رو صدا زد :
_ آهو
خیره بهش شدم و گفتم :
_ بله
_ تو از من میترسی ؟
_ نه
یه تای ابروش بالا پرید ؛
_ ناراحت نیستی کتک خوردی ؟
لب برچیدم :
_ چرا بدنم خیلی درد میکنه اما میدونم کار اشتباهی کردم تو شوهرم هستی من نباید بهت خیانت میکردم 
اخماش تو هم فرو رفت : 
_ چی ؟
_ آقاجون گفت فکر کردن به کس دیگه ای جز شوهرم اسمش خیانت هستش
سرش رو با تاسف تکون داد :
_ آقاجونت گفت ؟
_ آره
_ خوب الان تو متوجه اشتباهت شدی
_ آره دیگه با هیچ پسری بازی نمیکنم فقط تنهایی بازی میکنم
لبخند محوی روی لبش نشست که خیلی کمرنگ بود و به سختی دیده میشد
_ تو بزرگ شدی چرا میخوای بازی کنی !
اشک تو چشمهام جمع شد
_ یعنی بازی هم واسه ی من ممنوعه ؟
دستش رو نوازش وار روی صورتم کشید و با صدایی خش دار شده گفت :
_ بغض نکن عروسکم بازی کردن واسه ی تو اصلا ممنوع نیستش 
چشمهام برق شادی زد ک گفت :
_ با دختر بازی کن
_ دخترا دوستم ندارند میگن دوست نداریم باهات بازی کنیم !.
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب🌿🦋
#ᑭᗩᖇT_11

_ خیلی بیجا میکنند
لبخندی روی لبم نشست بنظرم آریان خیلی مهربون بود البته تا وقتی که عصبانیش نکنم ، نگاهش بهم افتاد متعجب پرسید :
_ چرا اون شکلی نگاه میکنی ؟
لبخند ملیحی بهش زدم و گفتم ؛
_ دوستت دارم
چیزی زیر لب زمزمه کرد ک نشنیدم ، نمیدونم چرا با اون همه کتک ک خورده بودم ولی وقتی حرفاش رو شنیدم آروم شدم انگار اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده چی میتونستم به خودم بگم جز این واقعیت ک آریان رو دوستش داشتم و بهش احساس خوبی داشتم !.
* * * 
_ آهو
خیره به لادن شدم و گفتم ؛
_ بله 
پشت چشمی نازک کرد و گفت :
_ شنیدم حسابی کتک خوددی
دوست نداشتم مسخره ام کنه واسه ی همین با تندی جوابش رو دادم :
_ اصلا هم اینطور نیست
خندید
_ دروغگو خودم دیدم لت و پار شده بودی انقدر بدبخت بیچاره ای هیچکس دوستت نداره حتی آریان هم نتونست تحملت کنه شروع کرد به کتک زدنت 
بغض کردم چرا داشت اینطوری باهام صحبت میکرد مگه من چیکارش کرده بودم صدای عصبی زن عمو نسرین اومد :
_ لادن چی داری میگی ؟
_ مگه دروغ میگم خوب این دختره ...
_ خفه شو
با شنیدن صدای عصبانی زن عمو نسرین ساکت شد که صدای مادرش مریم اومد ؛
_ چخبره نسرین چرا داری سر دخترم داد میزنی ؟
زن عمو چشم غره ای به سمت لادن رفت و خطاب به زن عمو مریم گفت :
_ اگه دخترت رو مودب بار میاوردی الان این شکلی نمیشد
با چشمهای ریز شده بهش چشم دوخت ؛
_ مگه دخترم چیکار کرده ؟
_ بی ادبی
زن عمو مریم اخماش رو تو هم کشید :
_ حق نداری بخاطر این دختره ی بی سر و پای بی خانواده دختر من رو اذیت کنی شنیدی ؟
زن عمو نسرین با خشم غرید :
_ بی سر و پا تویی ک معلوم نیست از کدوم جهنم دره ای محمد پیدات کرده .✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب🌿🦋
#ᑭᗩᖇT_12

صدای سرد آقاجون اومد :
_ چ مرگتون شده خونه رو گذاشتید روی سرتون هان ؟!
زن عمو نسرین به سمتش برگشت و قبل اینکه زن عمو مریم بخواد چیزی بگه جوابش رو داد :
_ آقاجون مریم و دخترش به آهو میگن بی کس و کار بی پدر و مادر بعد توقع دارند ساکت ...
آقاجون دستش بالا رفت ک زن عمو نسرین ساکت شد ، چرخید سمت زن عمو مریم و پرسید ؛
_ تو به آهو گفتی بی پدر و مادر ؟
زن عمو مریم ک حالا حسابی ترسیده بود با بغض گفت :
_ آقاجون من فقط ...
با داد حرفش رو قطع کرد :
_ گفتی یا نه ؟
_ آره .
_ همین الان وسایلت رو جمع میکنی و از این عمارت میرید  زود باش
رنگ از صورتش پرید : 
_ چی ؟ 
آقاجون شمرده شمرده گفت :
_ دو ساعت بهت وقت میدم اینجا باشید اونوقته ک بلای بدتری سرتون میارم گمشید از جلوی چشمم .
بعد رفتن زن عمو مریم و لادن ک با چشمهای پر از نفرتش داشت بهم نگاه میکرد
به سمت آقاجون رفتم و صداش زدم :
_ آقاجون
با صدایی خش دار شده ناشی از عصبانیت گفت :
_ بله
_ بیرونشون نکنید
_ چرا ؟
_ گناه دارند کجا برن بیرون هوا خیلی سرده یکبار ک من تنبیه شده بودم زن عمو مریم من رو برد بیرون بارون میومد من خیلی سردم شد ولی هیچکس نبود ...
آقاجون حرفم رو قطع کرد :
_ کی تنبیه شدی ؟
لب برچیدم :
_ همون ماه ک تب داشتم شما دعوام کردید چرا رفتم تو حیاط 
آقاجون با عصبانیت گذاشت رفت ک به سمت زن عمو نسرین برگشتم و پرسیدم ؛
_ آقاجون چرا انقدر از دستم عصبانی شد چون بهش دروغ گفته بودم ؟
سرش رو با تاسف تکون داد :
_ نه از دست تو عصبانی نشد پس نیاز نیست ناراحت باشی .

✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅ شرط همونه ها😉✨️🎂