[A fairy tale called love[p2

𝑬𝒍𝒊 𝑬𝒍𝒊 𝑬𝒍𝒊 · 1403/03/23 14:39 · خواندن 1 دقیقه

آنیونگ!

 

 برید ادامه!

از زبون یوری:

پریدم....

سقوط کردم....

سقوط....

سقوط....

انگار به هیچ چیزی نمیرسیدم

سقوط...

تا اینکه پرتاب شدم توی آب استخر هتل پایین رستوران...

به نظرم درد خاصی نداشت

ولی قطعا میمردم.. چون سرم داشت خون ریزی میکرد

چشمام داشت بسته میشد

دیگه کم کم نمیتونستم نفس بکشم..

تا اینکه...

یه چیزی دیدم،انگار یه زن با لباس سنتی کره ای بود

به سمتم میومد

برعکس من انگار بلد بود شنا کنه

شاید میخواست نجاتم بده

چشمام بسته شد...

 

 

 

پایان این پارت

 

ببخشید کوتاه بود من بقیشو میدونم اما فکر کنم مرض دارم میخوام حرص بخورید😁

(شوخی کردم قصد اذیت کردنتون رو ندارم)

بای!