𝒔𝒊𝒄𝒌 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕P3
خب پارت جدید دادم اما بخاطر اینکه پارت قبلی هنوز به شرط نرسیده پس برای این پارت رمز گذاشتم و تا شرط پست قبلی نرسه ، رمز رو بر نمیدارم .
پس ممنون میشم شرط پارت قبلی رو برسونید و لطفاً شکایتی هم نداشته باشید چون من وقت میزارم و تولید محتوا میکنم و حق هم دارم در ازای پست هایی هم که میزارم چیزی درخواست کنم .
خب مرسی که شرط پارت قبل رو رسوندید.
فردا صبح مرینت قبل از اینکه به مدرسه برسه ، میره داروخانه تا داروهاش رو تهیه کنه .
بعد به سمت مدرسه میره ، زنگ دوم بین سال بالایی ها و سال پایینی ها مسابقه بسکتبال برگزار میشد ، مرینت سر گروه تیم سال بالایی ها بود .
مسابقه شروع شد بود و سال بالایی ها ۴-۲ جلو بودند ، چیزی نمونده بود که وقت مسابقه تموم شه که مرینت ۲ امتیاز دیگه میگه و توپ رو توی تور می اندازه و بعد سوت پایان بازی میخوره .
سال بالایی ها داشتند خوشحالی میکردند که تخته بسکتبال که به دیوار بسته شده بود ، لق شده بود و داشت میافتاد و مرینت دقیقا رو به روی تخته بسکتبال بود که مرینت بر میگرده و پشت سرش رو نگاه میکنه و دستاش رو جلوی صورتش میگیره تا حفاظی برای سرش باشه و چشماش رو میبنده .....
که یک نفر مرینت رو بغل میکنه و از زیر تخته بسکتبال دورش میکنه ، روی زمین میافتند ، وقتی مرینت چشماش رو باز میکنه با جک مواجه میشه که روش خیمه زده بود و داشت با صورتی نگران نگاهش میکرد جک سراسیمه میپرسه : مرینت حالت خوبه ؟
مرینت آروم از روی زمین بلنند میشه و میگه : یه لحظه .....
جک به خودش میاد و از روی مرینت بلند میشه ، مرینت هنوز داشت با قضیه کنار میومد که تیری که قبلش کشید اون رو از افکاراتش بیرون میاره.
سریع به سمت کمدش میره و قرص میخوره ، براش مبهم بود چرا اینقدر جک بهت اهمیت میده ؟
البته درسته که مرینت به اون علاقه داره اما براش جای تعجب بود .
که با صدای دوستش رز از افکار مبهمش بیرون میاد که بهش میگه : چته مری ؟ چرا صبح اونجوری سالن بازی رو ترک کردی ؟ ....
رز میخواست صحبتش رو ادامه بده اما جک از پشت سرشون مرینت رو صدا میزنه .
مرینت به رز میگه که بره و پیش جک برمیگرده ، جک از مرینت درخواست میکنه که تا خونه باهم برن ، مرینت هم قبول میکنه.
جک و مرینت داشتن باهم قدم میزدند که مرینت سر حرف رو باز میکنه و میگه : مرسی بابت صبح ، اگه تو نبودی شاید منم الان پیش تو نبودم 💕
جک طوری که خجالت زده شده بود روبه مرینت بر میگرده و رو به روش وایمیسته و میگه : خواهش میکنم به هرحال هر کس دیگه ای هم جای من بود این کار رو میکرد .
میخواستن به راهشون ادامه بدن که صدای رعد و برق میشنون ، جک سیوشرتی تنش بود رو در میاره و روی سر مرینت میگیره و عقب عقب به سمت یک دیوار مرینت رو میبره و میگه : بهتره همینجا بمونیم تا بارون بند بیاد .
بعد از یکم مکث دوباره میگه : میخواستم یچیزی رو بهت اعتراف کنم ......... دوباره یکم مکث میکنه و آروم میگه : دوست............دارم.
و بعد صورتش رو به صورت مرینت نزدیک میکنه و ....
خب اینم از این پارت برای پارت بعد ۳۰ کامنت(بدون کامنت های خودم) و ۳۰ لایک