پارت ۱ ملکه جهنم 😈

Ariana Khademi Ariana Khademi Ariana Khademi · 1403/03/14 14:38 · خواندن 4 دقیقه

با صدای کلاغ های بیرون اتاقم از خواب پا می شوم ساعتم که عکس یک اسکلت روش بود نشون می داد ساعت ۷ صبح ساعت جهنمی. این ساعتی که همه ی ساکنان جهنم از ارواح تا گابلین ها و اهریمن ها و حتی خود پادشاه جهنم که پدر بنده می باشد بیدار می شوند تا وظایف خود را انجام دهند. اینجا اهریمن ها باید ارواح را شکنجه بدهند و گابلین ها مثل خدمتکارانی می مانند که پرنس ها و پرنسس های جهنمی خدمت کنند. پدر من پادشاه جهنم و من پرنسس دوم لیانا هستم. امروز روز تاج گذاری ملکه جدید جهنم یعنی پرنسس اول روزی که باید بگم اخلاق خیلی کمدی داره و من ازش باهوش ترم. پدر همیشه اعتقاد داشت من از روزی باهوش ترم و من لیاقت آن مقام را دارم . 

بزن ادامه مطلب 👇🫶

ولی بخواطر قانون مسخره جهنم پرنسس اول باید ملکه بشه. حالا می دانید خنده دار چیه من و روزی دو قلو هستیم ولی روزی ۱ دقیقه زود تر من به دنیا آمده و یعنی فقط بخواطر همین ۱ دقیقه داره تاج را می‌زاره روی سرش. ولی من یک نقشه ای دارم تا به همه ثابت من لیاقت ملکه شدن را دارم. 

لباس بنفشم را می پوشم گوشواره های که علامت یک صلیب برعکس را دارد می اندازم. پدر همیشه به همه می گوید خدا خیلی بد و آن ما ها را بازی میده. من خودم تا حالا خدا را از نزدیک ندیدم ولی اعتقاد دارم پدرم داره زیاد روی می کنه.

از پله ها پایین می روم و می روم تا صبحانه بخورم. صبحانه تخم چشم اژدها به عنوان پروتئین غدا با خون ارواح های نفرین شده به عنوان سس و نان صد سال پیش. صبحانه مورد علاقم . اتاق غذاخوری خیلی بزرگ چون ما حدود ۳۰۰ شیاطین هستیم البته ما ۲ اتاق غذاخوری داریم که تو هر اتاق ۱۵۰ نفر جا می گیرد. همه ی شیاطین توی یک قصر زندگی می کنیم. این قصر ۵ طبقه است هر طبقه ۱۰۰ اتاق داره طبقه اول مال گابلین هاست. هر چقدر که طبقه ات بالا تر باشه شیطان مهم تری هستی. من و بابام و و خواهرم روزی و مادر ملکه قبلی تو پنت هاوس قصر هستیم  .

بابام سر میز و خواهرم کنار بابام و من آن طرف کنار بابا می‌نشینم . بعد صبحانه پدرم اعلام می کند که ساعت ۴ همه باید توی اتاق کار بابام باشند تا تاجگذاری کنند . من بعد از صحبت بابا به اتاقم می روم. آنجا زیر آب جوش دوش می گیرم.

بزارین تو این فرصت یکم درمورد مامانم ملکه سابق جهنم بگم. خوب بزارین بگم چی شد که مامانم دیگه ملکه نیست آن اعتقاد داشت که روش های بابام اشتباه و باید از خدا طلب آمرزش کنه و می گفت که خودش هم می خواد این کار را. بکنه اولش هیچ کس جدیش نگرفت ولی یک دیدیم که دیگه نیستش و من هیچ وقت برای آن کارش نبخشید آن را. الان حدود ۱ سال از رفتم مامان می گذاره و جهنم به یک ملکه نیاز داره. و من نباید بزارم روزی حق من را بگیره.

من و روزی از بچگی سر همچین رقابت داشتیم که البته تعریف از خود نباشد ولی بیشتر مواقع من می بردم 😈. بعد دوش لباس می پوشم و به سمت اتاق پدر می روم. در می زنم می گوید : کیه؟ .

می گویم : منم دخترت.

می گوید : بیا تو

داخل می روم. می گوید هرکاری داری زود تر بگو کار دارم.

می گویم : پدر خودت می دانی من بیشتر بدرد ملکه شدن می  خورم پس  چرا اون؟

می گوید: می دانم ولی اگر خواهرت ملکه نشه گابلین ها و اهریمن ها و شیاطین اعتراض می کنند چون قانون جهنم کاری به هوش ندارد.

می گویم: من راضیشون می کنم و بهشون نشان می دهم.

می گوید: باشه هرکاری دوست داری بکن فقط من کاری نمی توانم بکنم .

سری تکان می دهم و از اتاق خارج می شوم. می روم تا لباس مهمانی را بپوشم. لباسی بنفش مانند موهایم کفش های پاشنه بلندی با موهایی گوه ای و آن صلیب برعکس همیشگی. همه ازم تعریف کردن و خیلی ها بهم گفتند از خواهرم خیلی خوشگل تر شدم. و بلاخره رمانش رسید خواهرم روی تخت نشست و تاج را آوردند . حالا نقشه را آغاز می کنم😜😈.

اگر از این پارت خوشتون اومده لایک فراموش نشه چون خیلی بهم انگیزه میده ❤️🌺

پارت بعدی فردا ساعت ۴ پست می شود 💌🕒

تا پارت بعدی بای 👋💗

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺