عاشقت شدم p¹

𝒔𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 𝒔𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 𝒔𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 · 1403/03/10 17:14 · خواندن 1 دقیقه

بکوب ادامه..

مثل همیشه...

مرینت

دیر کردم وااای دیر کردم همونجور که داشتم تو راه جُلُ پَلاسُ جمع میکردم و دور از جونم مثه شتر میدُویدم ،همچنان که مثه اسب بازم دور از جونم ۴ نعل می‌تازوندم یهو کل کَلَم متشکل از مغز چشام بینی خوشملم و لبام توسط دیواری به نرمی تشک و به گرمی پتو و صد البته به محکمی فولاد ضد زنگ  با آسفالت یکی شد..

سرم رو همچون بوفالو بالا آوردم تا جد و آباد دیوار و سازنده دیوار رو بیارم جلوش تا واسش بندری برقصن که دیدم اوهو حیف این خوشمل نیس فحش ناموسی بخوره عایا؟

چشاش چه سگی داشت نه شوخی نمیکنم مثه گاو شاخدار داشت نگام میکرد و هر لحظه امکان داشت منفجر بشه

انقد که بچه خوشبختیم اینم روش داشتم با مخ گشنگم میحرفیدم که یهو یه عربده که صد رحمت بر غرش ماموت گوشم رو کر کرد 

گلاب به روتون شکوفه کردم تو شلوارم

آدرین

دختره بی‌شعور چشتُ وا کن اگ نمیبینی واست عینک بخرم...

چی گفت کفاثت چی گفت به من 

مرینتتتتتتت 

بله بر خرمگس معرکه لعنت آلیا خانوم تشریف فرما شدن

رو به اون پسر خوشگله تشر زدم 

هوووش درست صحبت کنیا حیف که دیرم شده وگرنه جف پا میومدم تو حلقومت

بعدم خیلی شیک و آنتیک پیچیدم اونور و دور از جونم مثه گاو عربده زدم سلام پشه جون

ولی عجب چشای.... خوشملی داشت

 

آره دیگه عجب چشای😈

به نظرتون چه رنگی باشن؟ هیجانی کنیم داستانو یا بفرستیمشون پیش هم؟🥱

حمایتا بالا باشه هرچی عشقتون کشید حمایت کنین

انتقادی چیزی هم داشتین ممنون میشم بگین چون اولین رمانمه😍

 

راستی خودمو معرفی کردم مثل اینکه پاکیده شده

خب اسمم ستایشه و ۱۴ سالمه