عشق سرطانی P6

Aida Aida Aida · 1403/03/08 18:33 · خواندن 3 دقیقه

سلام ببخشید دیر شد😊

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

از زبان آدرین:
منو فیلیکس رو کاناپه نشسته بودیم خدمتکار برامون قهوه آورد
مارلین. راستش مرینت سرطان مغز داشته پدرم عملش کرده حالش تا 2سال خوب بود ولی یه اختلالی تو مغزش به وجود اومد (مارلین داشت اشکاش می‌ریخت) پدرم گفت ممکنه بچش ناقص به دنیا بیاد یا اصلا بچه دار نشه من می دونم هم اون هم تو هم دیگر رو  دوست دارین اما مرینت (دستمال برداشت و اشکاشو پاک کرد، فیلیکس هم رفت کنارش و بهش دلداری میداد)
و مرینت بخاطر تو داره از عشقش میگذره اون میدونه تو چقدر بچه دوست داری، اون داره درکت میکنه پس توهم درکش کن
آدرین. من اونو برای خودش، وجود مهربونش دوست دارم نه بچه ایی که میخواد باشه
مارلین. پس پاشو و باهاش قرار بزار پاشو.. 
آدرین. بلند شدم و از در خونه رفتم بیرون
از زبون فیلیکس:
آدرین از خونه خارج شد من از مارلین خداحافظی کردم و بلند شدو و دو قدم که بر داشتم مارلین دستمو گرفت بهش نگاه کردم
مارلین. حواست به آدرین باشه 🙂
فیلیکس. باشه 🙂😊
دستمو ول کردو رفتم بیرون دیدم آدرین داره از حیاط خارج میشه بدو بدو رفتم و خودمو بهش رسوندم
از زبون مارلین :
وقتی اونا رفتن رفتن دست و صورتمو شستم و رفتم تو آشپز خونه و یه لیوان شکلات داغ به همراه چند کوکی چیندم رو سینی و برای مرینت بردم
تق تق
مارلین. مرینت
مرینت. بیا تو


(مرینت ☝️در حال گریه کردن) 

مارلین.  مرینت بس کن آروم باش بیا این مال توی(و سینی رو گذاشتم روی میز و روی گوشه ی تخت مرینت نشستم. بد خلقی میکنی بعد گریه هم میکنی این گردن بند مال کیه؟ 
مرینت(اشکاش داشت می ریخت). آدرین یه هفت قبل از رفتنش بهم داد، گفت تا وقتی این قرمزه منم تورو دوست دارم

مرینت. 😭 رفتن 
مارلین. آره 
مرینت. نمیدونم من چه گناهی کردم که این بلا سرم اومده
مارلین. باسرزنش کردن خودت چیزی درست نمی‌شه. ببین آدرین باید بدونه چرا داره مجازات میشه
مرینت. 😔🥹
مارلین. اون دوستت داره تو هم بیشتر از اون
مرینت. همه ی قضیه رو گفتی
مارلین. نه مغز مصنوعی و خرابیشو نگفتم
مرینت. خب چرا همشو نگفتی؟
مارلین. خواستم تو بگی
مرینت. الان باید چیکار کنم
مارلین. آدرین بهت زنگ میزنه ولی به احتمال زیاد پیام بده، باهات قرار میزاره بروسرقرار و همه چی رو بگو
مرینت. حتی آلکس
مارلین. حتی اون دیگه گریه نکن (و بعد بغلش کردم)
مرینت.  ناراحت بودم ولی از اون بیشتر خوشحال که همچین خواهری دارم
(ساعت 8 صبح فردا) 
دیدید دیدید
مرینت. با دستم گوشیمو ساکت کردم هی وای خدا گوشی مو برداشتم و دیدم ساعت 6و45دقیقه SMSاز آدرین :
سلام مرینت نمیدونم چرا ولی شرمنده دیروزعصبانی شدم حالا میخوام در مورد مسئله ای باهات صحبت کنم ساعت 5 عصر بیا به این آدرس.... 
از جام بلند شدم و رفتم تو آشپزخونه پدر و مادرم داشتن صبحانه میخوردن. 
K. سلام مرینت خوبی
M.  خوبم 
مادر. شنیدمآدرین اومده و کولاک کردین
M. ای مارلین دیونه😡
K. نه نه مارلین نبوده یکی از خدمتکاران گفت
M. وای دیرم شد مرسی خداحافظ
مرینت. رفتم طبقه ی بالا 
تق تق مارلین؟ خوابی. 
مارلین. همه مثل شما تا لنگ ظهر نمیخوابن 
وارد اتاق شدم:
مرینت. هنوز 8ونیمه 
مارلین.  حالا ها از عاشق دل شکسته چه خبر؟ 
مرینت. آدرین؟ درست گفتی پیام داد و منو دعوت کرد 
مارلین. خوبه پس بهترین لباساتو بپوش 
مرینت. خوبه میرم دعوا😂

 

 

تموم 

شرط 

لایک 10

کامنت10