𝐏𝟐𝟐 𝐌𝐞𝐥𝐨𝐝𝐲𝄞

۰۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰ · 1403/03/07 13:02 · خواندن 4 دقیقه

 

 

 

 

𝐏𝟐𝟐

 

 

 

 

 

مرینت:دستمو بردم و بالا و........
سرشو ناز کردم
(الهی🥲)
بدبخت ریده بود توی خودش فکر کرده بود میخوام کتکش بزنم
پسره:تروخدا منو نزنید من غلط کردم
شرمنده ببخشید
فقط تروخدا نزنید
مرینت:بیچاره نزدیک بود گریه کنه
سرشو بیشتر ناز کردم و یک شکلات از رو میز برداشتم و روی لباسم کشیدم
....:چیکار میکنه!!!!
.....:دیونه شده!!!
پسره:این کارو نکنید!تروخدا نکنید
مرینت:دستامو گذاشتم روی صورتش و گفتم: به نظرت من دلم میاد بخاطر یک لباس تورو بزنم؟
پسره:ولی من لباستونو...
مرینت:چه ربطی داره گریه نکن دیگه من که عصبانی نشدم شدم؟
پسره:(که شوکه از کارم بود)ولی من...
مرینت:بيخيال یک تیکه پارچس من صدتا از این لباسا دارم 
پسرهکه از کار من گریش آمده بود و به هق هق افتاده بود رو ناز کردم و گفتم
مرینت:ااا گریه نکن دیگه گریه کنی دوباره خط خطی میکنم خودمو
ادرینا:(آمد کنار مرینت نشست)اگه گریه کنی منم خط خطی میکنم!
پسره:نه نهه تروخدا نکنید
ولی دیر شد ادرینا هم خط روی لباسش کشید لباساشون هم طوری بود هرکاری کنی پاک نمیشد😂
ادرینا:نشد دیگه گریه نکن تا منم نکنم
همه که از کار ما شوکه بودن چون فکر میکردم پسره رو کتک بزنیم ولی برعکس داشتیم کاری میکردیم که بخنده و گریه نکنه
مارک:بهتره دست از گریه برداری وگرنه این دخترا که من می‌شناسن تا بخندی قیامت به پا میکنن
پسره:(خندیدن)هههههه
مرینت:آخی تو که اینقدر خندت بامزس چرا گریه میکنی؟
پسره:واقعا ببخشید
مادر پسره:واقعا شرمندم خانوم 
مربنت:نه بابا مشکلی نیست یک تیکه لباسه
مادر پسره:واقعا خانوم مهربونی هستید ممنونم از لطفتون
ادرینا:بیا(یک خرس قهوه‌ای با کراوات قرمز که بهش وصل بود بهش میده)
پسره:ممنون
مرینت:دیگه گریه نکنی ها!
پسره:چشم
مرینت: بعدش کم کم با تشکر مادرش از ما دور شدن که همه برامون دست زدن من این کارو برای افتخار یا جلب توجه نکردم فقط این پسر منو یاد الکس انداخت درسته همیشه الکس رو میگام😂 ولی به این معنی نیست دوستش نداشته باشم این پسر بچه هم مثل الکس بود فقط ریزه میزه بود😂

....:(دست زدن)آفرین بانو جوان
مرینت:ااا(این کیه دیگه)
......:تحت تاثیر قرار گرفتم
ادرینا:مامان!
مارک و دخترا:مامان!!!!
امیلی:سلام من مادر ادرینا هستم
از اشناییتون خوشوقتم 
دخترا:همچینین
امیلی:(میره سمت مرینت و دستشو میگیره)واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم فکر نمیکردم همچین دختر خوبی باشی
مرینت:اااا ممنون
لطف دارید
امیلی:اگع میشه من چند دقیقه مرینت رو قرض میگیرم(و دستشو میگیری و میکشه میبره حتی اجازه نداد مارک بدبخت زری بزنه😂)

.
.
.
امیلی:خب عزیزم از خودت برام بگو
مرینت:ام مثلا چی
امیلی:خیل خوب من ازت میپرسم چندسالته عزیزم؟
مرینت:۱۸
امیلی:دوست پسر داری یا عاشق کسی هستی؟
مرینت:ام... نه
امیلی:چند وقت توی کمپانی گابریل بودی؟
مرینت:حدود یکی دو هفته
امیلی:بلایی سرت نیاوردن که؟
مرینت:نه راستش نزدیک بود بهم تجاوز بشه ولی اجازه ندادم
امیلی:توسط ادرین؟
مرینت:اا....اره 
امیلی:درمورد ادرین چقدر میدونی؟
مرینت:زیاد چیز خاصی نمیدونم فقط میدونم باهم دشمنیم
امیلی:خب همونطور که میدونی من مادر ادرین و ادرینا هستم
مرینت:آره ادرینا برام گفت ولی چرا باهم نیستید
امیلی:ههه این بر میگرده به خیلی وقت پیش
حدود ۱۲ سال پیش زمانی که ادرین ۱۰ سالش بود و ادرینا ۶ سالش گابریل نقشه براشون ریخته بود
مرینت:نقشه!؟
امیلی:اهوم....نقشه وحشتناکی
حدود ۲ سالی بود که گابریل کمپانی HTP رو را انداخته بود رفتارش خیلی سرد و تند شده بود یک روز ادرین و ادرینا رو برد به کمپانی منم فکر کردم میخواد باهاشون وقت بگذرونه ولی بازم ترس داشتم برای همین میخواستم سر از کاراش در بیارم پس یک شنود و دوربین به لباس و موهای ادرینا وصل کردم چون فکر کنم بدونی ادرینا یکم خنگه😅
مرینت:آره قبول دارم😏
امیلی:برای همین اگه به ادرین وصل میکردم میدونستم به پدرش میگه پس به ادرینا وصل کردم وقتی رفتن همه اتفاق هارو دیدم...
گابریل نقشه ریخته بود آینده ادرینا و ادرین رو به راه بدی بکشونه
مرینت:منظورت همین آینده ای که ادرین توشه
امیلی:حتی بدتر از این چیزی وحشتناک تر از اینی کا الان هست!!!
اون میخواست.....




خب ادامش برای پارت بعدی کم کم میفهمید قضیه چیه

و راستی من چون پنجشنبه و یک شنبه امتحان عربی و فارسی خیر سرم دارم ممکنه امروز و فردا پارت بدم و چندروز نباشم درک کنید من عربی و فارسیم ریده😂

شرایط پارت بعدی

30 تا لایک

30 تا کامنت

شرایط رو زود کامل کنید که زود پارت بدم