💥این دختر یه فاجعهست😏
تا میتونی سریع بیا👇
P: 8
قبل از شروع باید به موضوعی اشاره کنم:
اگه دقت کرده باشید میبینید که زدم پارت ۸!
در واقع من پارت های قبل از این رو توی وبلاگ خودم گذاشتم:
(برای کسایی که نمیدونن از کجا وبلاگ رو پیدا کنن:
دوستان پایین که کامنت ها قرار دارن بزنید رو اسم من. بعد یکم بیاین پایین. یه دونه وبلاگ هست که اسم یه جای خوب هست. روی اون بزنید. اونجا این دختر یه فاجعهست هست. رو برچسب بزنین از پارت ۱ شروع کنین به خوندن. بعد بیاین سراغ این پارت)
برو تو وبلاگ یه جای خوب و پارت های ۱تا۷ رو بخون بعد بیا اینجا😉
بریم سراغ پارت ۸:
☆از زبون آدرین☆
طی این ۳ سال درمان رو ادامه دادم و حتی موفق شدم که تومور رو از بین ببرم. اماً امروز دوباره علائم داشتم و بخاطر همین رفتم بیمارستان. وقتی دکتر جواب آرمایش ها رو دید گفت که تومور خیلی رشد کرده و دیگه راهی نیست! خیلی عجیبه ولی اینم گفت که ۶ ماه بیشتر زنده نیست!
خیلی عجیبه که بدونی کِی میمیری!
زنگ زدم به نینو اینو بگم که خبر عروسیش رو داد و گفت که خودش میخواست بهم زنگ بزنه.
با کلی اصرار نینو قبول کردم دوباره بیام پاریس. انصافاً اگه عروسی نبود عمراً میومدم. هنوز هم باورم نمیشه که دوباره قراره ببینمش. تازه منو شاهد و مهمون VIP هم کرده نینو خان.
کلی به خودم رسیدم و یپیرهن و شلوار مشکی و کت و کراوات قرمز پوشیدم پوشیدم. یه دونه هم عینک دودی روش.
(یه موضوع دیگه هم که نمیدونم بهش توجه کردید یا نه اینه که آدرین و مرینت بصورت اتفاقی با هم ست کردن)
سوار ماشین شدم. به سمت تالار راه افتادم.
وقتی رسیدم صدای آهنگ میشنیدم. وارد تالار شدم.
اولین چیزی که نظرم رو به خودش جلب کرد من آتیش زد.
مرینت و یه پسره داشتن با هم میرقصیدن! درسته به من ربطی نداره ولی خب چیکار کنم حسودیم میشه!
با سرعت رفتم سرویس بهداشتی. تو آینه خودم رو نگاه میکردم و حرص میخوردم. دستم رو مشت کرده بودم. کنترلم رو ناخداگاه از دست دادم و مشتم رو کوبوندم به آینه!
دستم خیلی میسوخت. شروع کرد به خونریزی شدید.
میتونستم از تو آینه شکسته نفرت رو تو چشام حس کنم.
اوف قرار نیست هیچوقت تموم بشه هیچوقت...
داشتم میرفتم بیرون که همون پسرهی کله آبی بی خاصیت اومد تو. چسبوندمش به دیوار و یقهش رو گرفتم.
(شروع مکالمه)
لوکا: هی داری چیکار میکنی؟!
آدرین: تو با مرینت چه نسبتی داری جواب بده
لوکا: ما دوستیم
آدرین: من خنگ هم که باور کردم!
لوکا: تو کی هستی؟؟
آدرین: من همسر سابق اونم
لوکا: خب الان چرا اینجوری میکنی؟!
آدرین: چونکه هنوزم اونم دوست دارم
لوکا: خب چرا...
آدرین: دو دقیقه خفه شو! تو چرا باهاش رقصیدی؟؟
لوکا: اون خودش بهم پیشنهاد داد!
(پایان مکالمه)
این حرف رو که زد ناخداگاه یقهش رو ول کردم و زدم بیرون که یدفعه مرینت پرید جلوم.
(شروع مکالمه)
مرینت: لوکا... آدرین! تو اینجا چیکار میکنی؟؟
آدرین: علیک سلام فاجعه آبی!
مرینت: (دندوناش رو فشار میده) لوکا کجاست؟؟
آدرین: نگران نباش نخوردمش
مرینت: هر هر چقدر خنده دار!
آدرین: دلت براش تنگ شده برو دنبالش! چرا منتظری؟!
مرینت: هنوزم رو داری تو صورتم نکاه کنی!
آدرین: چرا نباید داشته باشم؟؟
مرینت: خودت رو نزن به اون راه
آدرین: حرفی داری عین آدم بگو
مرینت: اینکه مامان و بابام رو کشتی کافی نیست؟؟
آدرین: چی؟! منطورت چیه؟؟ من همچین کاری نکردم
مرینت: هوم... دوست داشتم باور کنم ولی...
آدرین: دارم میگم من همچین کاری نکردم مرینت
مرینت: پس این چیه؟!
و یه برگه بهم داد. باورم نمیشه این کاره کیه؟؟
آدرین: قسم میخورم این از طرف من نیست
مرینت: من دیگه باورت نمیکنم
و برگشت و خواست که بره . صدام رو بلند کردم:
آدرین: مرینت حتی اگه منو باور نکنی اینو یادت باشه که یه روزی با دست پر میام پیشت و بهت ثابت میکنم اشتباه میکردی. اینو یادت باشه همیشه از اونی ضربه اصلی و بزرگ رو میخوری که بیشتر از همه بهش اعتماد داری!
مرینت: حق با توعه بخاطر همینه که از تو ضربه خوردم!
آدرین: نه اینطور نیست! تو اصلاً به من اعتماد نداشتی
مرینت: نداشتم؟! واقعاً اینطور فکر میکنی؟!
آدرین: این حقیقته مرینت. یه مثال بزن فقط یه دونه
مرینت: مثلاً اینکه تو رو از دست بابام نجات دادم چطور؟؟
بلند شروع کردم به خندیدن و گفتم:
آدرین: ولی من یادم میاد جنابعالی گفته بودید دوست ندارید مثل پدرتون قاتل باشید!
مرینت: ...
☆از زبون مرینت☆
خشکم زد! حرفی پیدا نمیکردم که بزنم. لامصب همیشه یه چیزی پیدا میکنه که بگه و سکوت رو حکم فرما کنه.
آدرین: چیزی نداری که بگی نه؟؟
مرینت: تا مدرک نداشته باشی باورت نمیکنم
آدرین: خوبا باز حالا گفتی مدرک بیاری باورت میکنم
مرینت: میدونم غیر ممکنه که میگم
آدرین: نگران نباش ثابت میکنم
مرینت: فقط گورتو گم کن و برو
آدرین: (اعصابش خورد میشه) نگران نباش ۶ ماه از کل دنیا محو میشم دیگه مزاحم تو و کله آبی نمیشم!
مرینت: منظورت چیه؟!
☆از زبون آدرین☆
وای من چرا این حرف رو زدم؟! بدبخت شدم رفت.
آدرین: چرا برات مهمه؟؟
مرینت: چون عقیده ام اینه که میخوای جلب توجه کنی
آدرین: اصلاً نیست
مرینت: امیدوارم اینطور باشه
(پایان مکالمه)
بعد از اومدن عروس و داماد...
☆از زبون مرینت☆
داشتم با لوکا راجع به همین اتفاق حرف میزدم.
(شروع مکالمه)
لوکا: مرینت بنظرم داری زیاده روی میکنی
مرینت: نه خیرم
لوکا: بیخیال اینا
مرینت: کراواتت کج شده
دستم رو بردم سمت کراواتش تا درستش کنم.
☆از زبون آدرین☆
مرینت هم شاهد عروسه. عروس و داماد دارن کم کم میان و من رو فرستادن دنبال مرینت. ولی با صحنه که دیدم خون جلوی چشمام رو گرفت!
اینا چرا دارن انقدر به هم نزدیک میشن؟! داره کراوات پسره رو درست میکنه انگار زنشه!
به گوشیش پیام دادم و گفتم:
"بیا طبقه بالا اومدن"
و با سرعت از بغل دست لوکا رد شدم و خودم رو کبوندم بهش جوری که داشت میوفتاد
مرینت: لوکا حالت خوبه؟؟
لوکا: آره بابا خوبم
مرینت: هوی وحشی چته؟!
آدرین: ببخشید که فضای رمانتیک شما رو به هم زدم ولی گوشیو رو چک کن
(پایان مکالمه)
☆از زبون مرینت☆
گوشیم رو که چک کردم دیدم گفته بیا بالا. با سرعت رفتم بالا و مثل اینکه با آلیا و نینو هم زمان رسیدم. خواستم صندلی رو بکشم عقب که بشینم ولی آدرین قبل از من اینکارو کرد!
(شروع مکالمه)
(مرینت و ادرین اینجا زیر لب حرف میزنن)
مرینت: نه به اخلاق سگت نه به الانت
نشست رو صندلی و گفت:
آدرین: خوشم نمیاد با پسرای دیگه بگردی
مرینت: غلط کردی! تو چیکاره منی مگه؟؟
داشتیم همینجوری پچ پچ میکردیم که صدایی اومد:
عاقد: شما هم شاهد هستید؟؟
مرینت: نباید قبل از ما از اونا بپرسین؟!
عاقد: خب پرسیدم دیگه
آدرین: احتمالاً حواسمون نبوده. بگذریم
عاقد: یه بار دیگه میپرسم. شما هم شاهد هستید؟؟
آدرین و مرینت: بله
عاقد: پس با اختیاراتی که به من داده شده شما رو زن و شوهر اعلام میکنم.
(پایان مکالمه)
و بلند شدن و نینو هم پیشونی آلیا رو بوسید و صدای دست کل سالن رو فرا گرفت.
☆از زبون آدرین☆
وقتی مهمونا رو راهی کردیم آلیا رفت سرویس بهداشتی ولی خیلی عجیبه چون دیگه برنگشت! مرینت رفت دنبالش ولی چند ثانیه بعد صدای جیغ مرینت همه جا پیچید!
با سرعت رفتیم سمتشون ولی با دیدن اون صحنه...
.....................................................................
آنچه خواهید خواند...
آلیا: مرینت بنظر من باید یه شریک داشته باشی
مرینت: اوف نمیدونم آلیا واقعاً نمیدونم
***********************************************
یه اسپویل میدم بهتون: به زودی (حدود چند پارت آینده) کشف هویت داریم. بدرود😊
***********************************************
¤پایان¤