عاشق گمراه پارت ۱۱
ادامه
که بهش بگم عاشقشم!
خسته شدم انقدر جلوش قرمز شدم و خجالت کشیدم
اما الان دیکه بهش میگم
آدرین: داشتم میرفتم کافه که مرینت رو دیدم
تصمیم گرفتم که بهش بگم عاشقشم!
اون دختر مهربون و خوشگلی هست تازه تو بیمارستان به خاطر من....به هر حال امروز بهش میگم
از زبان راوی:
اون دو تا وقتی به در جلوی کافه رسیدن بهم سلام کردن و وارد کافه شدن
مرینت و آدرین: میخوام یچیزی بهت بگم!
آدرین: تو اول بگو
مرینت: نه تو اول بگو
آدرین: باشه مرینت من من من عاشقتم!
مرینت: (با صورت متعجب) منم منم همین طور
آدرین: واقعا! چه خوب! بیا از این به بعد کنار هم باشیم!
مرینت: باشه! و و ولی بابات چی؟
آدرین : نگران اون نباش! خودم حلش میکنم!
مرینت: باشه
بعد گوشیم زنگ خورد
مرینت: بله؟
ناشناس: بیا به این آدرسی که بهت میدم اونم با کسی که کنارته
مرینت: چ چرا
ناشناس: حرف نزن فقط به این آدرس بیا
آدرس خیابان برل کوچه کارلین پلاک ۲۳
مرینت: ب باشه
بعد قطع کردم
آدرین باید بریم!
آدرین: کجا؟
مرینت: نمیدونم ولی یک ناشناس بهم گفته که حتما باید بیایم
آدرین: میخوای بری؟
مرینت: آره
آدرین: پس بریم!
مرینت: تو راه اونجا بودیم و من حوصلم سر رفته بود چون خیلی راهش طولانی بود برای همین خوابیدم
۱ ساعت بعد
آدرین: مرینت مرینت بیدار شو رسیدیم
مرینت: باشه باشه
بعد پیاده شدیم رفتیم در زدیم و در باز شد رفتیم بالا تا رسیدیم طبقه ۳
در باز شد و من و آدرین تو شوک بودیم چون دیدیم............
حب بچه ها بنظرتون چی دیدن؟
شرط ۸ لایک و کامنت
فعلا