رمان: پاستیل صورتی من 💗💀

𝓜𝓐𝓡𝓘𝓐 · 21:29 1403/02/09

ادامه

پاستیل صورتی من 💀🩷
#part_12
از طریق لبام بهش تنفس دادم نوادا چشماشو باز کرد و تموم آب هایی که خورده بود رو بالا آورد نگاهی به من کرد و گفت:
+بیشور  مگه من بهت نگفته بودم نیاییم ببین، ببین چی شد هوففف
_اگه من نبودم معلوم نبود مرده بودی یا ن

از زبان نوادا
+یعنی چی،
_من از آب بیرون آوردمت بهتم تنفس هم دادم
چشام درشت شد
+چی؟ چی داری میگی با خودت
_همونی که شنیدی
+خیلی دیوونه ای
_میدونم 
از جام پاشدم و گفتم:
+من رفتم 
_حیوونای وحشی تر از خرس وجود دارن 
+خب تو هم با من میایی
_راهی که میری راه هاگوارتز  نیست
+هوففففف باشه اصلن، کجا باید بریم الان
_از رودخونه باید بگذریم
+ولی من که شنا بلد نیستم
_خب، مشکل از خودته
+الان من باید چجوری از رودخونه بگذرم؟
_نمیدونم
+تو باید به من کمک کنی تا از رودخونه رد بشم
_چی؟خودم با زور از آب بیرون آوردمت الان میخایی دوباره تا اون ور آب ببرمت
+همینه که هست
_برو باوا میخایی منو کشتن بدی
+دراکوو
_اوکی! فقط همین یه بار
+چیه انتظاری داری دوباره بیام اینجا؟ 
_اوهوم
دراکو به سمت رودخونه حرکت کرد منم دنبالش رفتم
‌_باید بپریم
_اوکی
چشمامو بستم و دراکو یکی از دستامو گرفت و پرید روی آب 
توی آب بودم شنا بلد نبودم و دراکو با دستاش منو به سمت بالا می‌کشید با کمک دراکو به روی آب رسیدم و سرفه ای کردم 
+خب باید به اون سمت آب برسیم
_-اوک
دراکو با یکی از دستاش از کمرم گرفت و منو بخودش چسبوند و منم با دوتا دستام سفت از گردنش گرفته بودم 
دراکو با خنده گفت 
+خفم کردی دیوونه
_تو به راهت ادامه بوده مجبورم دیگ
بالاخره به اون ور آب رسیدیم و از آب بیرون اومدم
+دیگه من غلط بکنم با تو یه جایی بیام
_دلتم بخاد
+ فک نکن من مثله اون دختراییی که برات میمیرن هستما
دراکو نگاهی بهم کرد و چشماش به سمت پایین رفت و درست روی تیشرتم وایساد و همینجوری خیره مونده بود
+خو چیه؟
_لباستو درست کن
نگاهی به تیشترتم کردم کاملا چسبیده بود به بدنم و تمام نقاط بدنم معلوم بود 

پاستیل صورتی من💀🩷
#part_13
لباسمو میخاستم درست کنم ولی هی میچسبید نمیدونستم چیکار کنم
دراکو هم همینجوری به من زل زده بود
+بیا بخور منو
_اگه بخایی همینجا میخورمت
از جام بلند شدم و پاهامو بهش کوبیدم که یدفعه تعادلمو از دست دادم و افتادم چشامو باز کردم دیدم روی دراکوم واقعیت این بود خیره چشمای هم مونده بودیم که دراکو سرشو نزدیک تر می‌آورد که به خودم اومدم
+چیکار داری میکنی بیشور
از روش بلند شدم
_خودت رو من افتادی
+خب حالا الان من با این لباس چیکا کنم
_برقص
+خیلی ایده ی خوبی بود مرسی عزیزم مرسی
_خواهش میکنم


از زبان دراکو
لباس نوادا به بدنش چسبیده و تمام نقاط بدنش معلوم بود بدنش واقعا زیبا بود با اون پوست سفیدش با حرف نوادا به خودم اومدم،،... 
نوادا میخاست پاشو بهم بکوبه که یهو روی من افتاد دقیقا بدنش چسبیده بود بهم چشمامو باز کرد چشماش چقد قشنگ بود توی تاریکی زیر نور ماه می‌درخشید با اون لبهای قلوه ایش سرمو جلو بردم که یهو با حرف نوادا به خودم اومدم 
+چیکار داری میکنی بیشور    
من داشتم چیکا میکردم چرا اصلن من میخاستم اونو ببوسم 
_خودت رو من افتادی
+الان من با این لباس چیکا کنم
_برقص
+خیلی ایده ی خوبی بود مرسی عزیزم مرسی
_خواهش میکنم، میخایی لباسمو بپوشی
+چی؟
_همونی که شنیدی
+نمیدونم
_اوکی ،لباسمو میدم بهت


از زبان نوادا:
+باش، تا من چشامو بستم لباساتو در بیار بده به من
_نمیخاد چشاتو ببندی
چشامو بستم تا اینکه دراکو اومد جلو :
_بیا بگیر همینجا بپوش
چشامو باز کردم دراکو نیم لخت بود و فقط شلوارش بودو

پاستیل صورتی من 💀🩷
#part_14
+از جلو چشام برو کنار
_اگه نرم؟
+هیچی
_اوم
+ میخام لباسمو عوض کنم خواهشا اون ورتو نگا کن
_راحت باش همینجا میتونی عوض کنی
+چی داری میگی حیا کن بیشور
خندید و گفت:
_اوک تا 10 میشمارم زود عوض کن میخام برم
+به من دستور نده 
لباس خیسمو در آوردم و لباس دراکو رو پوشیدم
+خب حالا بریم
_ من کاملا بدنتو دیدم نمیخاد خجالت بکشی 
+زر نزن من از تو خجالت بکشم؟ جدا؟میدونم داری شوخی میکنی
_اوم
+خیلی بیشعوری
_میدونم
بالاخره با کل کل کردن به هاگوارتز رسیدیم و به سمت سالن اسلایترین رفتیم رمز عبور رو گفتم وارد شدیم
+دیگ من غلط بکنم با تو یجایی بیام از این به بعد
_هر وقت من گفتم چرا باید بیایی
+زر نزن
_لباسم؟
+انتظار داری همینجا لباسامو عوض کنم؟ 
_اوهوم
بالشتی که روی کاناپه بود رو پرت کردم که جاخالی داد با پوزخند گفت :
_بالاخره بخایی نخایی من همه جاتو دیدم 
+فک نکن خیلی زرنگی امشب چون لباسم خیس بود و به بدنم چسبیده بود حالا یه جاهایی مشخص بود ولی همه جامو ندیدی که مو یخی
_به وقتش اونا رو هم میبینم 
+عوضی



بیوگرافی شخصیت ها. :
نوادا:دختری 15 ساله با موهای مشکی، چشمهای مشکی، لبهای قلوه ای. ،پوست سفید🖤🕷

دراکو:پسری 17 ساله با موهای بلوند،چشمهای سبز، لبهای لاغر و قرمز، پوست سفید🐍🧪

هرمیون :دختری 15 ساله با موهای خرمایی،چشمهای قهوه ای، لب های لاغر و گوشتی، پوست سفید🧡🍂

لونا:دختری 14 ساله با موهای نارنجی، چشمهای نارنجی، لب های لاغر و نارنجی، پوست سفید🦊🧡

کریسی :دختری 16 ساله با موهای طلایی،چشمهای قهوه ای، لب های گوشتی قرمز، پوست سفید✨🌕

.. خاستم یکم پر جزعیات بگم 😂🗿🤡


برای پارت بعد ۱۰ لایک