سلام بچه‌ها ، خب با یه تک پارتی آمدم که اولین تک پارتی من هست درباره‌ی زندگی یه پسر ۱۲ ساله هست.

(1402/7/1)

امروز روز خیلی خوبی هست و کاملاً برای مدرسه آماده هستم و بی صبرانه منتظرم که دوباره دوست صمیمم ببینم.

(1402/7/18)

عاااا لوازم نمیشه اصلاً اونا من راه نمی دن کلاس پیشه دوستم از شانس بدم اون توی یه کلاس دیگه هست و مبصر کلاس یه پسر پیرن سفید احمق 

(1402/7/24)

بلاخره گذاشتن برم داخل ولی یه چیزی خیلی جالبه اون پسره پیرن سفید خوبه آدم بدی نیست .

(1402/8/5)

باور نمی شه کل کلاس با من دوست شدن حتی اون پسره اسمش هم ( آریا ) هست .

(1402/8/20)

امروز با آریا رفتم بیرون و خیلی خوش گذشت اول رفتیم سینما بعد استرخ بعد هم رستوران و بعد رستوران رفتیم قدیم زنی و کل چیز از اون یاد گرفتم.

(1402/8/25)

امروز من کار آریا گردن گرفتم تا اون آسیبی نبینه چون دلم نمیخواد زجر بکشه برای همین من شدم مقصر.

(1402/8/28)

امروز فهمیدم آریا سال اولی که توی این مدرسه هست پس بردمش و با کل بچه‌ها آشناش کردم و کلی ازش تعریف کردیم .

(1402/9/13)

رفتار های آریا با من عجیب شده انگار با من قهر ولی می دونم که نیست چون امکان ندارد با من قهر باشه .

(1402/9/28)

آریا با من قهر اما من همه چیز درست می کنم 

(1402/10/3)

آریا به من داره فحش می ده اون ناموسی باور نمی شه.

(1402/10/16)

آریا به من گفت : دوستانش برای خودش 

(1402/10/20)

خنده داره مسخره ای دیگه بسه هر چی به آریا فرصت دادم کافی حالا اون نابود می کنم 

(1402/11/3)

تولد آریا ۳۰ بهمن پس من هم یه کادوی خوب بهش می دم 

(1402/11/27)

آریا با من دوست شد همه چیز تموم شد 

(1402/1/25)

آریا با من قهر کرده 

(1403/1/5)

می کشمش برای اینکه من بازیچه‌ای دست خودش کرده هیچ کس نمیتونه با عقل سالمش از من رد بشه.

(1403/2/3)

امروز براش نقشه کشیدم که مسومش کنم با چند تا دیگه از بچه‌ها که مانع راهم هستن اما نشد اون.....

این خاطرات تلخ یه پسری هست که یه خنجر از پشت بهش نزدن بلکه قلبش زدن . 

این داستان و خاطرات همش واقعیت داره چون اینا خاطرات شیرین و تلخ من هستن.

من به کمک شما نیاز دارم تا دوباره قوی بشم پس خواهشاً وقتی پست با این اسم می‌زارم ( تلخ ، شیرن ) همایت کنید و توش این پسر مسخره کنید.

چون این پست ها و کامنت به دستش می رسه .