𝐏𝟏𝟑

لبخندی زدم و با خونسردی ظاهری گفتم

مارینت_من ریختم رو هم تو چرا می سوزی؟(نویسنده:حرف حق😑)

سرشو برگردوند و بلند گفت

ناشناس_خجالتم نمی کشه اعتراف می کنه هرزه ست!

 با عصبانیت از جا پریدم و گفتم

مارینت_چه زری زدی؟

با پرویی حرفشو تکرار کرد

ناشناس_دروغ گفتم مگه ؟هرزه ای دیگه.!

به سمتش حمله کردم و موهاشو کشیدم که صدای جیغش در اومد با غیظ گفتم

مارینت_هرزه تویی برای نشون دادن خودت کم مونده شلوارتو پاره کنی و بیای تا یه نفر نگاهت کنه.یه بار دیگه گه منو بخوری و بخوای زر زر کنی از این دانشگاه پرتت می کنم بیرون.

دختره خواست حرف بزنه که صدای عصبانی مردونه ای از پشت سر گفت

ادرین_چه خبره اینجا؟

هر دو برگشتیم.

آدرین بود که با اخم به ما نگاه می کرد

 دختره با مظلوم نمایی گفت(نویسنده:برگرفته از مکالمه همکلاسی و دوستام با دبیران جوان پسر مدرسه😁)

ناشناس_تو رو خدا موهامو ول کن مارینت من فقط بهت گفتم پشتت حرف زیاده بهت گفتم که می دونم همش تهمته چرا جنجال به پا می کنی؟

ناباور نگاهش کردم... 

عصبانی موهاش و بیشتر کشیدم که دادش بلند شد اما ولش نکردمو گفتم

مارینت_واسه چی حرف مفت می زنی؟ کل کلاس شنیدن چه زری زدی الان مظلوم نمایی می کنی که چی؟

همهمه افتاد و یکی گفت

ناشناس_کلویی(کلویی رو هم اوردم😁) راست میگه استاد چیزی به خانم دوپن نگفت اما یهو  دوپن بهش پرید!

ناباور بهش نگاه کردم.

 بعد از اون هم چند نفر حرفش رو تایید کردن...

موهای دختر رو ول کردم و گفتم

مارینت_شما دیگه چقدر لاشخورین؟

ادرین_کافیه بشینین سر جاتون تا استادتون بود،خانم دوپن با من میای تا تکلیفت معلوم بشه.

این بار متعجب به آدرین نگاه می کنم.

چقدر آدم فروش بود که حرف منو باور نکرد.

نگاه تهدید امیزی به اون دختره ی نکبت که با پیروزی داشت به من نگاه میکرد انداختم و دنبال ادرین به اتاقش رفتم...

درو بستم و قبل از اون گفتم

مازینت_هدفت همین بود که ضایعم کنی نه؟

صدای جدی آدرین لالم کرد

ادرین_چرا دعوا راه می ندازی؟

عصبانی صدامو بالا بردم

مارینت_اون به من گفت هرزه...

دستی لای موهاش کشید و گفت

ادرین_من کاری ندارم اون به تو چی گفت تو با دعوا راه انداختن بیشتر جلب توجه می کنی..!

پوزخند زدم

مارینت_هه جلب توجه؟ کل دانشگاه به من به چشم یه هرزه ی یک شبه نگاه می کنن جلوی تولالن اما اونی که پیشنهاد های بی شرمانه شونو می شنوه منم.!

فکش قفل شد . 

با دندون های به هم چفت شده غرید

ادرین_کی همچین زری زده؟

با طعنه گفتم

مرینت_وقتی باور نمی کنی منم ترجیح میدم نگم.

خواستم از اتاق بیرون برم که بازومو گرفت و با خشم گفت

ادرین_رو مخم اسکی نرو گفتم بنال کی این کارو کرده تا جرش بدم.

خواستم نگم اما یه چیزی ذهنمو می خورد چرا نمی گفتم؟

فامیل پسره رو می دونستم بهش گفتم که کنارم زد و با عصبانیت از اتاق خارج شد

با حرص از اتاقش بیرون رفتم و خودمو به کلاسم رسوندم. لعنت به کلاس.دلم می خواست کل این دانشگاه و آتیش بزنم تا دیگه نگاهشون بهم نباشه.

*بعد از پایان دانشگاه*

کلید انداختم و وارد شدم.آدرین پیاده م کرد و معلوم نبود خودش کدوم گوری رفت.

بهتر!

نفس راحت می کشیدم. لباسامو کندم و روی تخت دراز کشیدم . 

همون لحظه موبایلم زنگ خورد. 

برش داشتم و با دیدن اسم مکس بی حوصله جواب دادم

مارینت_بگو

مکس_باید ببینمت

مارینت_حوصله ندارم مکس

مکس_نمیشه باید ببینمت بگو کجایی.

مارینت_خونم ولی فکرشم نکن پامو از خونه بیرون بذارم.

کلافه گفت

مکس_یعنی انقدر برات ارزش ندارم که به حرفم گوش بدی؟دارم میگم میخوام ببینمت.

کلافه پوفی کردم.آدرین گفته بود تا آخر شب نمیاد پس عیبی نداشت اگه مکس میومد اینجا

مارینت_آدرس می فرستم بیا اینجا سر راهت نونم بخرنداریم(نویسنده:نون🤣)

تلفن و قطع کردم.ادرس و براش فرستادم و چشمامو بستم. تازه خوابم برده بود که زنگدر بیدارم کرد...

با غر غر بلند شدم و رفتم پایین. دکمه ی آیفونو زدم و خواب آلود منتظرش موندم.

اومد داخل و نگاهی به سر تاپام انداخت و گفت

مکس _خواب بودی؟

چپ چپ نگاهش کردم که گفت

مکس_ببخشید ولی باید باهات حرف بزنم.

گفتم

مارینت_بیا تو.

سری تکون داد با هم داخل پذیرایی روی مبل رفتیم.

با کلافگی گفت

مکس_این کسشرایی که پشت تو میگن بدجوری اعصابم و بهم ریخت.

خونسرد گفتم

مارینت_پس تو هم فهمیدی ؟

مکس_آره فهمیدم و خواستم دهن تک تک شونو صاف کنم به خاطر تو نکردم که شایعه ها بیشتر نشه اما این طوری نمیشه مرینت قبلا هم بهت گفتم بیا فرار کنیم. باور کن می برمت یه جایی که دست هیچکس بهت نرسه فقط بیا!

سرمو به علامت منفی تکون دادم

مارینت_نمیشه... هر جا که بریم آدرین راحتمون نمی ذاره...

عصبی به موهاش چنگ زد و گفت

مکس_عوضی می کشمش

دلم به حالش سوخت دستمو سر شونه ش گذاشتم و گفتم

مرینت_همه چیز درست میشه نگران نباش.آدرین آدم تنوع طلبیه زود ولم می کنه

مکس_دیگه کِی؟هان؟وقتی من دیوونه بشم؟

لبخند محوی زدم و بغلش کردم.

گفتم

مارینت_یه جوری از پسش بر میایم من مطمئنم! 

دستشو روی شونه م گذاشت و بی حرف ثابت موند.

نمی دونم چقدر اون طوری موندیم که صدای باز شدن در اومد...

سریع از مکس فاصله گرفتم،اما دیر شده بود چون آدرین ما رو دید،

اول خشکش زد اما رفته رفته قیافه ش برزخی شد ..

 مکس با خونسردی بلند شد اما من استرس داشتم چون قیافه ی آدرین خیلی عصبانی بود..

زودتر گفتم

مارینت_آدرین باور کن ما....


تمام،

ممنونم از کسانی که حمایت کردن:)

شرط:³⁵ لایک،⁷⁰ کامنت

فقط یچیزی بگم بین خودمون بخندیم،همش میخواستم مکس تایپ کنم کیبوردم میاورد مگس🤣🤣🤣

البته مکس تو رمانم از نظر خود من شبیه مگس هم هست😁😂

دوستون‌دارم،مراقب خودتون باشین=)