Love at first sight fasl 3 part 11
سلام امیدوارم خبری که گذاشتم رو ببینید پس بریم برای خوندن رمان
مرینت ❤
با آدرین به شرکت رفتیم و باهم به داخل شرکت رفتیم که رز اومد سمتم
رز چرا شما دوتا باهم اومدین ؟😑🤔
مرینت خب چون من منشی ایشون هستم رز 🙂😂
رز آها راست میگی 😜👍
به اتاق آدرین رفتم تا برنامه ی امروز را بهش بگم 🥱💫
مرینت خب امروز آقای آدرین یک جلسه دارید چند ساعت بعد 😅🤑🤗
آدرین چرا اینطوری میکنی مرینت باهام راحت حرف بزن مثلا تو دوست دخترمی ها ! 🥵😡🥺
مرینت آقای اگرست باید در شرکت باهم راحت حرف نزنیم تا بقیه شک نکنن 🥸☹️😎
آدرین 💙
با مرینت به شرکت رفتیم و بعد مرینت اومد داخل اتاقم و برنامه ام را گفت 🤑💰🏠
آدرین صبر کن چرا اینطوری میکنی مرینت باهام راحت حرف بزن مثلا دوست دخترمی ها ؟😪🤕🤧🥵😡
مرینت آقای اگرست باید در شرکت باهم راحت حرف نزنیم تا بقیه شک نکنن😮💨🤫
اینو گفت و دوباره شروع کرد به گفتن برنامه و منم همینجوری نگاش کردم 🤪😍
و بعد رفتم نمیتونستم از ندیدنش غافل بشم همش از پنجره نگاش می کردم 😉😃🤣
لحظه شماری میکردم تا شب بشه و با مرینت برم 🥳🤤
ساعت 8🕗🌚
رفتم به اتاق مرینت 🫀
آدرین مرینت بریم همه کارکنان رفتن 😣🤗☺️
مرینت باشه بریم 😇
با مرینت سوار ماشین شدیم 🚘
آدرین چرا توی شرکت اینطوری کردی ؟🙄
مرینت خوب راستش نمیخوام بچه های شرکت بفهمن ما باهم رابطه داریم 😇🤫
آدرین ولی باید بلاخره بفهمن 🤔
مرینت آره ولی الان نه 🤨😑😶
آدرین باشه عزیزم هر چی تو بگی 🥰😍😘
دستش رو گرفتم و گفتم 🤝
آدرین من همیشه پیشتم🥺
آدرین حالا کجا بریم ؟🤔🤨
مرینت بریم خونه ی من غذا بخوریم ؟!🤪🍝🏢
آدرین باشه 👍
بعد از چند دقیقه به خونه ی مرینت رسیدیم اون رفت اتاقش تا لباسی بپوشه منم رفتم توی آشپزخونه 😒😏
مرینت اومد و گفت
مرینت من خودم درست میکنم تو برو بشین 😌
آدرین چرا ؟
مرینت میخوام دستپخت من هم بچشی 😋😛
آدرین باشه 👍
در خونه گشتی زدم اما دوباره حوصله ام سر رفت 😠😣
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
به پیش مرینت رفتم و از پشت بغلش کردم 👩❤️👨
مرینت چیکار میکنی ؟
آدرین حوصلم سر رفته !😑
مرینت آخی ! دوست پسر من حوصلش سر رفته ! بگو برات چیکار کنم عزیزم !😍
آدرین شاید با یه بوسه ! قبول میکنی عشقم 🫂
مرینت من که پایم ولی کوچولو ولا غذا میسوزه ☺️
آدرین باشه 👍
داشتیم یواش یواش صورتمون رو نزدیک هم کردیم و هم رو بوسیدیم 🔞🫂💋
تا به حال هر زنی که بوسیدم لبش به اندازه ی مرینت نرم نبود 💋🙉🥺
مزه ی توت فرنگی میداد این منو بیشتر تحریک میکرد 😰🤤
داشتم دکمه ی لباسش رو باز میکردم 👗👙
دیگه دکمه های آخر بود که 🔞
خوب ممنونم که تا اینجا رمان رو خوندی
امیدوارم طرفدار های قبلی رمان رو فراموش نکرده باشند و طرفدار های جدیدی هم بهمون اضافه بشه
حمایت کنید
برای این پارت شرط نمیزارم