Love at first sight fasl 3 part 11

Setayesh Setayesh Setayesh · 1403/02/01 17:58 · خواندن 3 دقیقه

سلام امیدوارم خبری که گذاشتم رو ببینید پس بریم برای خوندن رمان

 


مرینت ❤

با آدرین به شرکت رفتیم و باهم به داخل شرکت رفتیم که رز اومد سمتم 

رز  چرا شما دوتا باهم اومدین ؟😑🤔

مرینت  خب چون من منشی ایشون هستم رز 🙂😂

رز  آها راست میگی 😜👍

به اتاق آدرین رفتم تا برنامه ی امروز را بهش بگم 🥱💫

مرینت  خب امروز آقای آدرین یک جلسه دارید چند ساعت بعد 😅🤑🤗

آدرین  چرا اینطوری میکنی مرینت باهام راحت حرف بزن مثلا تو دوست دخترمی ها ! 🥵😡🥺

مرینت  آقای اگرست باید در شرکت باهم راحت حرف نزنیم تا بقیه شک نکنن 🥸☹️😎

آدرین 💙

با مرینت به شرکت رفتیم و بعد مرینت اومد داخل اتاقم و برنامه ام را گفت 🤑💰🏠

آدرین  صبر کن چرا اینطوری میکنی مرینت باهام راحت حرف بزن مثلا دوست دخترمی ها ؟😪🤕🤧🥵😡

مرینت  آقای اگرست باید در شرکت باهم راحت حرف نزنیم تا بقیه شک نکنن😮‍💨🤫

اینو گفت و دوباره شروع کرد به گفتن برنامه و منم همینجوری نگاش کردم 🤪😍

و بعد رفتم نمیتونستم از ندیدنش غافل بشم همش از پنجره نگاش می کردم 😉😃🤣

لحظه شماری میکردم تا شب بشه و با مرینت برم 🥳🤤

ساعت 8🕗🌚

رفتم به اتاق مرینت 🫀

آدرین  مرینت بریم همه کارکنان رفتن 😣🤗☺️

مرینت  باشه بریم 😇

با مرینت سوار ماشین شدیم 🚘

آدرین  چرا توی شرکت اینطوری کردی ؟🙄

مرینت  خوب راستش نمیخوام بچه های شرکت بفهمن ما باهم رابطه داریم 😇🤫

آدرین  ولی باید بلاخره بفهمن 🤔

مرینت  آره ولی الان نه 🤨😑😶

آدرین  باشه عزیزم هر چی تو بگی 🥰😍😘

دستش رو گرفتم و گفتم 🤝

آدرین  من همیشه پیشتم🥺

آدرین  حالا کجا بریم ؟🤔🤨

مرینت  بریم خونه ی من غذا بخوریم ؟!🤪🍝🏢

آدرین  باشه 👍

بعد از چند دقیقه به خونه ی مرینت رسیدیم اون رفت اتاقش تا لباسی بپوشه منم رفتم توی آشپزخونه 😒😏

مرینت اومد و گفت 

مرینت  من خودم درست میکنم تو برو بشین 😌

آدرین  چرا ؟

مرینت  میخوام دست‌پخت من هم بچشی 😋😛

آدرین  باشه 👍

در خونه گشتی زدم اما دوباره حوصله ام سر رفت 😠😣

🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞

به پیش مرینت رفتم و از پشت بغلش کردم 👩‍❤️‍👨

مرینت  چیکار میکنی ؟

آدرین  حوصلم سر رفته !😑

مرینت  آخی ! دوست پسر من حوصلش سر رفته ! بگو برات چیکار کنم عزیزم !😍

آدرین  شاید با یه بوسه ! قبول میکنی عشقم 🫂

مرینت  من که پایم ولی کوچولو ولا غذا میسوزه ☺️

آدرین  باشه 👍

داشتیم یواش یواش صورتمون رو نزدیک هم کردیم و هم رو بوسیدیم 🔞🫂💋

تا به حال هر زنی که بوسیدم لبش به اندازه ی مرینت نرم نبود 💋🙉🥺

مزه ی توت فرنگی میداد این منو بیشتر تحریک میکرد 😰🤤

داشتم دکمه ی لباسش رو باز میکردم 👗👙

دیگه دکمه های آخر بود که 🔞


خوب ممنونم که تا اینجا رمان رو خوندی 

امیدوارم طرفدار های قبلی رمان رو فراموش نکرده باشند و طرفدار های جدیدی هم بهمون اضافه بشه 

حمایت کنید 

برای این پارت شرط نمیزارم