عشق بی معنی!❤️
سلام بچه هاااااا نویسنده جدیدم و ۱۴ سالمه منو به مرینت بشناسید
حال برید ادامه
کاگامی: کاگامی هستم از آشنایی با شما خوشبختم🙂
آدرین: منم همین طور
آدرین: ما باهم یک سال خوش گذروندیم چون گابریل به من بی محلی میکرد هرروز رو با کاگامی میگذروندم و بعد یک سال داشتم از کنار یه پارک رد میشدم که دیدم کاگامی یه دوست پسر دیگه ای داره!😔
دویدم و رفتم به خونه و گریه کردم این موضوع باعث شد که من چند روز به دانشگاه نرم چون منو یاد اون میانداخت و من دوست نداشتم نگاهش کنم🥴😡
بعد چند روز با اصرار ناتالی رفتم به دانشگاه
ناتالی: سعی کن فراموشش کنی
آدرین: باشه ناتالی
پایان فلش بک🫠🫠🫠🫠🫠🫠
آدرین: داشتم میرفتم که یهو دختر سال اولی با چشمهای آبی و موهای آبی پر رنگ رو دیدم
وای نه آدرین نه یک سال گذشته رو یادته نه نه نباید نکنه من دارم عاشق میشم؟
نویسنده: آره جون خودت😒😏
آدرین: من تمام شب رو به اون دختر فک میکردم اون خیلی خوشگل بود
الو نینو فک کنم دوباره عاشق شدم ولی من نمیخوام
نینو: اووو پسر !!برو باهاش دوست شو
آدرین: چی؟ نه
نینو: منم همینطور ولی دختره خیلی عالی بود
آدرین:کدوم دختر؟
نینو: آلیا دیگه!
آدرین: آهان
آلیا: آره من جادوگرم
مرینت: داشتم با آلیا حرف میزدم که یه پسر با موهای بلوند با چشم سبز با اون نگاه خاص به من نگاه میکرد و نزدیک بود که حال من بهم بخوره آخه نگاهش یجور خمار بود🥴🥴🤮
آلیا توهم دیدی؟
آلیا: آره دختر
مرینت: نکنه عاشقمع؟
آلیا: زر نزن باووو
مرینت:🙄
چند روز میگذره و من رفتم کتابخانه
یه ساعت بعد
خوب دیگ برم وای اون پسر باز اومد
مرینت: رسیدم خونه دیدم کیفم نی
و دیدم که یه شماره ناشناس به من زنگ زد
الو بله؟
سلام خانم کیفتان جامونده کجایین بیام بدم بهتون
مرینت: یه لحضه خشک شدم و آدرس رو دادم
چند لحضه بعد
زینگگگ زینگگگ
سلام خانم کیفتان
مرینت: وای همون پسره چرا دوباره خمار نگا میکنه؟
داشتم کیفم رو ازش میگرفتم آماده تشکر بودم که اون اومد جلو صورتم و
❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹
لایک ۳ کامنت ۳ پارت بعد عالیه هااا😁 بای کیوتام