هنوز یادتون هست ؟

بی نام... بی نام... بی نام... · 1403/01/23 15:41 · خواندن 2 دقیقه

بفرما ادامه مطلب 

سلام اومدم خاطره هاتون رو زنده کنم : 

کیا یادشون خونه مادربزرگشون حیاطش گل هاشو گربه هایی که میومدن توی حیاط وقتی که با بقیه توی حیاط بازی میکردیم شبا که مدل سوسیس خیاری میخوابیدیم قصه ها و حرف هایی که مامان بزرگ و بابا بزرگ برامون تعریف میکردن حوض توی حیاطشون افتابی که سره صبح به صورتمون میخورد حس خوشحالی و ارامشی که اونجا داشتیم رو کی یادشه ؟ 

 

کیا یادشون نوشمک می‌خریدیم و با دوستامون نصف میکردم با توپ های دو لایه یا حتی با بطری سنگ بازی میکردیم و تو کوچه دنبال هم می‌دویدیم یا ما دخترا با دوست هامون خاله بازی میکردیم و مثل خانوم های خونه دار میشدیم عروسک رو به عنوان بچه میاوردیم و مثل مامانا حواسمون بهش بود

 

کیا یادشون دستگاه های بازی دکمه ای رو یا بازی های سگا رو کیفیتش پایین بود ولی یه حالو مزه ای داشت که به اندازه‌ی دنیا برامون جذاب و خاطره انگیز بود بازی ماره نوکیا یا جورچین منچ و مار پله گرگن به هوا قایم موشک

 

کیا یادشون مزه عید اون خوشحالی تعطیل شدن ذوق پوشیدن لباس عید بازی کردن با بچه های فامیل عیدی گرفتن از مامان بزرگ و بابا بزرگ استرس پیک نوروزی حساس بودن روی لباس عید خوردن یه عالمه شیرینی و شکلات و ملق و جفت انداختن برای خودنمایی

 

کیا یادشون تابستون های قدیم رو توی کوچه با توپ تو لایه بازی کردن رو بستنی خوردن کناره دوستات خوردن شربت های آبلیمو و خاکشیر بعد بازی کردن خوردن ماست خنک بعد از یه عالمه تو آفتاب بودن رفتن توی حوض و اب بازی کردن

 

شاید فکر کنید اینا خیلی قدیم بود ولی نه اینا همین چندسال پیش اینا بچگی بود بچگی که قدرش رو ندونستیم الان که اینهمه گوشی و دستگاه بازی هست کسی بازی گروهی نمیکنه الان که دیگه حوض و خونه ی حیاط داری نیست همه شده آپارتمان الان که دیگه مادربزرگ و پدربزرگ خیلیامون از دنیا رفتن الان که دیگه هیچی حس و حال بچگی رو نداره الان که دیگه برای تابستون و عید ذوقی نداریم الان که دیگه بچگی مون تموم شده زود گذشت نه ؟ اگه خاطرات توهم زنده شد لایک و کامنت فراموش نشه 🙃