The music of heart🎤 p8❤️

بی نام... بی نام... بی نام... · 1403/01/13 17:07 · خواندن 5 دقیقه

سلام بچه ها شرمنده آنقدر دیر پارت دادم واقعا وقت نداشتم اگه پارت قبل رو فراموش کردید بزنید رو لینک زیر و برید دوباره بخونید

https://ladybug.blogix.ir/post/20286

لایک و کامنت فراموش نشه ❤️

 

چند روز بعد از زبان واریان

امروز کلی کار داشتم و شب خسته از سرکار برگشتم و چیزی نگذشته بود که کسی زنگ در رو زد چشم بسته هم میتونم بفهمم فلوراست به سمت در رفتم و درو باز کردم 

فلورا : سلام سلام مزاحم که نیستم ؟ 

من : نه کاری داشتی ؟ 

فلورا: راستش کلی حرف دارم که باید به یکی بگم

من : بفرما داخل

فلورا اومد داخل روی مبل نشست و شروع کرد با سرعت برق حرف زدن من اگه انقدر حرف بزنم درجا میمیرم

فلورا: امروز اجرا خیلی عالی بود باید قیافه ی اون بچه هارو میدیدی که چطوری با ذوق به آهنگ ما گوش میدادن بهترین اجرایی بود که داشتم باید ده هزار تای دیگه هم اجرای همینطوری قبول کنم چون اصلا ازش خسته نمیشم ( با ذوق و شوق فراوان) 

من : خیلی خوبه که از کارت خوشت بیاد

فلورا : برای اجرای بعدی توهم باید بیای 

من: باشه اگه وقت داشتم میام

فلورا : نه باید بیای وقت نداشتی هم باید بیای

من : مگه زوریه ؟ 

فلورا : بله

من : تو دوستی کسی اینجا نداری که با اون حرف بزنی ؟ 

فلورا : نه خانواده ام یه جای دیگن دوستی هم اینجا ندارم فقط یه همسایه ی نامرئی دارم که هروقت دیدمش با اون حرف میزنم

من : الان من نامرئی هستم ؟ 

فلورا : میگم بیا کافه نمیای جشن می‌گیرم نمیای اجرا میکنیم نمیای خونه هم که خیلی وقتا نیستی پی پیام هم که سالی یه بار جواب میدی اگه این نامرئی بودن نیست پس چیه جناب

فکر نمیکردم آنقدر از بقیه فاصله بگیرم یعنی من آنقدر ادم گریزم ؟ 

من : باشه قبول

فلورا: خودت خانواده ات اینجان ؟ 

من : اره ولی خب زیاد باهم در ارتباط نیستیم دروغ چرا خیلی از من خوششون نمیاد

فلورا با تعجب پرسید: مگه میشه خانواده ی ادم از ادم خوشش نیاد ؟ 

کمی به فکر فرو رفتم و گفتم: میشه وقتی یه چیزی رو که اونا دوست ندارن رو بخوای انجام بدی از تو بدشون میاد

فلورا: چقدر بد

من : نه اونقدرا هم بد نیست هنوزم حرفی هست بزنی ؟ 

فلورا: اره من گشنمه 

از حرفش خندم گرفت و گفتم: منم گشنمه حالا چی بخوریم ؟ 

فلورا : همدیگرو یا نودل من میگم نودل 

از سره جام بلند شدم و به سمت آشپزخونه رفتم و چند بسته نودل باز کردم و شروع کردم به درست کردن و کمی بعد که نودل ها اماده شد ریختم تو ظرف و و بردم داخل پذیرایی

فلورا : خیلی ممنونم

ظرف نودل هارو گذاشتم و شروع کردیم به خوردن و بعد از خوردن نودل ها فلورا دوباره شروع کرد به حرف زدن و ناگهان پرسید : تاحالا شدی یکی به یه دلیل مسخره ولت کنه بره ؟ دوستی یا هرکسی

کمی فکر کردم و گفتم: اره شده خانواده ام فقط برای اینکه من نمی‌خواستم کار شرکتی داشته باشم منو طرد کردن 

فلورا : ولی تو که الان کاره شرکتی داری

من : درسته ولی خب هنوزم طرد هستم خودت چی ؟ 

فلورا : اره راستش یکی چون فکر میکرد من قرار نیست کارم بگیره و بدبخت میشم ولم کرد

( پیتر رو میگه) 

وقتی حرفش رو شنیدم بدون فکر گفتم: ای پیتره لاشی ( اگه یادتون باشه وقتی فلورا مست بود یه واریان درباره ی پیتر گفته بود و واریان قرار بود به روش نیاره)

چشم های فلورا از تعجب گشاد شد و گفت: من که اسم اونو نگفته بودم پس تو از کجا میدونی ؟ 

سعی کردم طفره برم ولی جواب نداد و گفتم: خودت گفتی ولی یادت نیست

فلورا: کی ؟ کجا ؟ 

من : وقتی که مست بودی

فلورا: ای وای راستشو بگو چیا گفتم ؟ چیکارا کردم ؟ 

من : اروم باش کاری نکردی فقط یکم آواز خوندی درد و دل کردی چرت و پرت گفتی و یکیو بوسیدی

با حرف اخرم فلورا سرخ شد و دستش رو جلوی صورتش گرفت

فلورا: خدایا چه غلطا کردم کیو بوسیدم ؟ باید برم ازش عذرخواهی کنم

من : مهم نیست کی بوده 

فلورا: میگم بگو

خودمو به نشنیدن زدم و به دورو برم نگاه کردم ولی خب فلورا هنوز داشت سوال میکرد خدایا عجب غلطی کردم بی جا کردم 

من : منو حالا بیخیال میشی ؟ 

________________________________________

همان زمان از زبان فلورا

با شنیدن حرف های واریان خیلی خجالت کشیدم و اینکه فهمیدم اونو بوسیدم دیگه تیر خلاص رو بهم زد و رسماً اب شدم رفتم تو زمین وقتی میگن مشروب خوردن به ما نیومده یعنی همین از این به بعد اگه ناراحت بودم اول دره خونه رو روی خودم قفل میکنم بعد نوشیدنی میخورم که از این گندا به بار نیاد

من : ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید

واریان: اشکال نداره همممون از این سوتیا دادیم 

من : بازم ببخشید خیلی حرف زدم بعدا میبینمت خداحافظ

تا دمه در رفتم و موقع بیرون رفتن ناخداگاه برگشتم و واریان رو بغل کردم نمیدونم چرا ولی حس خیلی خوبی داشتم و حرف زدن و وقت گذروندن با واریان رو خیلی دوست داشتم دره خونه رو باز کردم و رفتم داخل به سمت اینه رفتم و دیدم بی دلیل لبخندی روی صورتم نقش بسته و حس میکنم پروانه ها دارن توی دلم هستن و منو قلقلک میدن (اسم این حس چیه ؟)

لباسام رو عوض کردم و روی تختم دراز کشیدم و چشمام رو بستم

______________________________________

امیدارم لذت برده باشید لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده دوستتون دارم تا درودی دیگر بدرود 😘

بدون لایک و کامنت برین قلبمون می‌شکنه اصلا تو روح هرکسی که برای زحمات نویسندگان ارزش قائل نیست 😢