I'm drunk پارت 3 ( ویرایش شده)

ᴅɪᴀɴᴀ ᴅɪᴀɴᴀ ᴅɪᴀɴᴀ · 1403/01/12 22:11 · خواندن 5 دقیقه

ویرایش کردم و نمونه هایی از حرص دادنام پایینش گذاشتم

P3 

 

/زمان حال/

Marinette :

 

دستمو گرفت و منو تو بغلش کشید. می تونستم

نفس های گرمش رو احساس کنم، از انقدر نزدیکی بهش

می ترسیدم، 

 

سرم رو اورد بالا و با صدای گرفته ای گفت :

 آدرین « می دونستی که خیلی خوشگلی؟.... »

 

بعد از اینکه حرفش تموم شد بدون اینکه کار دیگه ای انجام

بده لباش رو گذاشت رو لبام با ولع لبام رو می خورد و من 

 

ناخواسته همراهیش کردم،همونطور که لباش رو لبام بود 

دستش رو دور کمرم حلقه کرد و بدنم رو کاملا چسبوند 

 

به خودش ، احساس کردم که دستش همش داره بالا تر از چیزی 

که هست میره تا اینکه شروع به باز کردن بند لباسم کرد، ازم 

 

جدا شد و شروع به دراوردن لباساش کرد اول دکمه های

لباسش رو باز کرد و بعد رفت سراغ شلوارش. بعد از اینکه 

 

کامل لباساش رو دراورد هولم داد داخل یکی از دستشویی 

ها و در رو قفل کرد.....( اسمات) 

 

حس می کردم نفسم داره بند میاد از تو دستشویی اومدم 

بیرون و سریع لباسام رو پوشیدم. من دختر باکره ای بودم 

 

که توسط رییسش زن شد و بکارتشو از دست داد، قطره 

های اشک از چشمام پایین می یومدن تنها کاری که می 

 

تونستم کنم این بود که هرچه سریع تر از اون منطقه خارج 

شم و به خونم برم. تنها چیزی که می خواستم این بود که 

حامله نشم...... 

 

_____________________________________________

 

سر راهم ماتیاس رو دیدم احتمالا از رفتارم می فهمید که 

حالم خوب نیست برای همین بدون اینکه ببینتم رفتم و سوار 

ماشینم شدم، نمی دونستم که دیگه چطوری قراره که تو

 

چشمای پدر و مادرم نگاه کنم با این شانس خوبم اونا از روسیه برگشتن هه دیگه چی از این بهتر، عجب شانسی دارم بین همه 

همکارام آدرین آگرست اومده به من تجاوز کرده کاش 

هیچوقت بهش نمی گفتم باهام بیاد دستشویی...... 

 

به خونه رسیدم سعی کردم بدون اینکه سر و صدایی ایجاد 

کنم وارد اتاقم بشم اما فایده ای نداشت مامانم یهو پرید 

جلوم و شروع به سوال و جواب کرد. 

 

آیلی « کجا بودی؟ چرا رنگت پریده؟ حالت خوبه؟ مهمونی 

چطور بود؟ ها بنظر خوب نمیای بگو ببینم باز چیکار 

کردی؟» 

 

سعی کردم خودمو خوب نشون بدم لبخند مصنوعی ای زدم 

و بعد گفتم

 

 مرینت « ماماننن بزار برسم خونه بعد سوال جواب کن» 

مامان مهربونی دارم همیشه نگرانمه و مراقبمه دلم واسش 

 

می سوزه یعنی وقتی که بفهمه به دخترش تجاوز شده چه 

حسی پیدا می کنه؟ 

 

مامان یکم صداش رو بلند تر کرد و بعد گفت : 

 

آیلی « الان منو می پیچونی؟ زود بگو ببینم چی شده؟ می 

دونستم که

 

فکر اینکه کار کنی اصلا خوب نیستی تو هنوز بچه ای» کمی 

تعجب کردم و بعد

 

 گفتم : مرینت « من هنوز بچم؟ مامان من 22 سالمه » 

مامانم روش رو انور کرد و گفت : 

 

آیلی « حتی اگه پیرم بشی بازم هنوز برام همون دختر 

کوچولویی!»

 

خنده ای کردم و بعد گفتم : 

مرینت « من میرم حموم برگشتم همه چیو واست تعریف 

می کنم »

 

 منتظر جوابش نموندم و به اتاقم رفتم می تونستم صدای 

داد و بیدادش رو بشنوم لبخند تلخی زدم و بعد وارد اتاقم 

شدم، در رو بستم خودمو به در چسبوندم و روی زانوهام 

 

افتادم سرم رو بین پاهام گذاشتم و دستام رو بین دو طرف 

سرم قرار دادم و دوباره اتفاق های امروز رو تو ذهنم مرور 

 

کردم. فکر کردن بهشون باعث می شد بلرزم و ترس وجودم 

رو بگیره. برای اینکه مامان شک نکنه بلند شدم و به حموم 

رفتم، حمومم یک ساعت و نیم طول کشید

 

از حموم اومدم بیرون و لباس راحتی پوشیدم، موهام رو 

خشک کردم و بعد روی تختم خوابیدم چیزی نگذشت که 

 

چشمام گرم شد و خوابم برد

 

 / فردا صبح /

 

 با صدای مامانم از خواب بیدار شدم که می گفت

 « مرینت زودتر پاشو دیر می رسیا»

 

 با این حرفش از جام پریدم واقعا نمی دونستم که الان 

چطوری باید با آدرین آگرست روبه رو بشم

 

 

4205 کارکتر

پارت بعد رو تی تی میده 

مدیونید فک کنید که همش دارم تیانا رو حرص میدم

30 کامنت و 22 لایک

 

 

نمونه هایی از حرص دادنم رو تیانا 🐒 :

من تو این پارت یه سوتی ای دادم که ویرایشش کردم بعد تیانا سر اون حرص خورد بیشتر پیامامون ولی رفته بالا

 

 

 

🐒🐒🐒🐒🐒