قدرت سگ

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1403/01/12 02:13 · خواندن 2 دقیقه

تک پارتی 

 

صدای پارس و زوزه در کل خیابان پیچیده بود. 

یک سگ روتوایلر، که متعلق به خانواده ای در همان نزدیکی بود، مدام بی قراری میکرد و خواب را از چشمان ساکنین خیابان ربوده بود. 

برخی از داخل خانه هایشان فریاد می‌زدند:« اون سگ کثافت رو خفه کنین!» یا :« ما مثلاً میخوایم بخوابیم ها!» 

پدر خانواده که خود نیز از این وضعیت دچار آشفتگی شده بود، از خانه بیرون آمد و به گوشه حیاط، سراغ سگ رفت. 

با اینکه کمی عصبانی بود، اما دستی به سر و چانهٔ سگ کشید و به او گفت:« بخواب، خبری این اطراف نیست، بگیر بخواب...» 

اما سگ ساکت نمیشد. 

مرد از سگ پرسید:« چی شده؟ گشنه ای؟» 

مرد سریعاً از جای خود جست و از داخل خانه، مقداری غذا آورد، اما سگ حتی نیم نگاهی هم به غذا نیانداخت. 

مرد، که حالا حسابی رنگش از خشم سرخ شده بود، دمپایی خود را درآورد و با تمام زور، چند ضربهٔ محکم به کتف حیوان بی نوا وارد کرد. 

سگ سکوت کرد و با حالت مظلومانه ای رو زمین چمبره زد. 

مرد با پرخاشگری به سگ گفت:« حتماً باید کتکت میزدم که خفه خون بگیری؟» 

سپس تلو تلو خوران به داخل خانه اش رفت تا بخوابد. 

مرد، روی تخت، کنار زن و فرزند نوزادش دراز کشید؛ زنش از او پرسید:« آقا سگه چیکارش بود؟» 

مرد هم سرسری گفت:« نمیدونم چه مرگش بود...» و چشمانش را بست. 

هنوز چند ثانیه هم از بستن چشم هایش نگذشته بود که ناگهان سگ با سرعتی باورنکردنی به داخل خانه دوید، بالای سر آنها آمد و بچهٔ نوزاد را به دندان گرفت و بدو خارج شد. 

مرد و زن، که از دیدن این صحنه دچار حیرت و ترس شده بودند، فریاد کشان از بستر خود بیرون آمده، و از پی سگ به حیاط دویدند. 

آن دو از خانه خارج شدند و دیدند که سگ وسط حیاط ایستاده و در حالی که بچه را زمین گذاشته است، به آن ها نگاه میکند. 

مرد به سگ گفت:« میخوای با بچهٔ من چی کار...» 

لرزش شدید زمین، رشتهٔ کلام مرد را از هم گسست، و در عرض چند ثانیه، کل سقف خانهٔ آنها فرو ریخت. 

مرد و زن روی زمین نیم خیز شده و با ناباوری به سگ، و خانهٔ ویران شدهٔ شان می‌نگریستند. 

مرد در چشمان سگ دقیق شد، سگ با حالت مظلومانه ای به اون نگاه میکرد.

 

 

 

 

 

 

⁦◉