عشق طوفانی پارت 3
سلام عزیزانم خب پارت قبلی به شرط رسید پارت جدید رو دادم و اینکه آخر پارت کار خیلی مهمی باهاتون دارم .
ادامه ی پارت قبلی...
آرایش ملایمی کردم و چون هوا سرد بود پالتو پوشیدم (آخر پارت میتونید تیپشو ببینید) .
گوشیمو ور داشتم آدرس کافه رو دیدم نزدیک به خونهمون بود .
از مامان خداحافظی در خونه رو باز کردم بیرون رفتم سوار ماشینم شدم و به سمت کافه حرکت کردم .
از زبان آدرین: Adrin
رو به خاله کردم و گفتم:
من:خاله جان من مجبورت نمیکنم بیای پاریس .
خاله:آدرین جان آلیا دخترم بچه دار شده نوهم تازه به دنیا اومده میخوام ببینمشون .
من:هر چی خودت میدونی خاله تو جای مامانمو داری .
خاله:تو هم جای پسرمو داری عزیزم .
وارد هواپیما شدیم و پیش خاله نشستم .
مامان و بابام بر اثر نشتی گاز فوت کردن من از اون موقعه اون آدم سابق نشدم داغون شدم طوری که دکترا به من گفتم که مشروب و نوشیدنی الکلی مصرف نکنم اگه مصرف کنم بلید قرص بخورمو اینا...
از موقعه ای خانوادهم فوت کردن انقدر داغون شده بودم که همه رو ول کردم و اومدم آمریکا و یه شرکت دیگه راه انداختم دلم برای توکان و مرینتم تنگ شده دوست های قدیمیم .
با صدای خاله به خودم اومدم :
خاله:پسرم رسیدیم بیا دیگه .
من:باشه خاله اومدم .
زنگ خونه رو زدم که نینو در رو باز کرد و لبخند خوشحالی زد و اول خاله رو بغل کرد و بعد اوند طرف من و گفت:
نینو:رفیق یادی از ما نمیکنی اصلا زنگ نمیزنی !
من:نینو خودت که میدونی سرم شلوغه .
نینو منو محکم بغل کرد و باهم وارد خونه شدیم نینو آلیا با هم 3ساله ازدواج کردن و آلیا هم دخترخالهمه مثل خواهرم میمونه !
رفتم طرفش و گفتم:
من:سلام آلیا خوبی؟
آلیا:پسرخاله تحویل نمیگیری زنگم نمیزنی !
من:آلیا میدونی که سرم شلوغه .
آلیا:بهونه ی الکی نیار پسر .
من:خب حالا بچه کجاست؟
آلیا:پیش مامانه برو اتاق خواب مامان اونجاست .
رفتم از پله ها بالا که خاله رو داخل یه اتاق دیدم رفتم داخل اتاق که بچه رو تو بغل خاله دیدم لبخندی زدم رفتم پیش خاله و گفتم:
من:خاله اسم بچه چیه؟
خاله:رزناز !
من:چه اسم قشنگیه بده به من .
خاله بچه رو داد دستم خیلی کوچیک بود لبخندی زدم که خاله گفت:
خاله:امیدوارم تا موقعهای که من زنده هستم ازدواج کنی و بچه تم ببینم !
من:اع خاله این چه حرفیه پیر شدنمم میبینی تو !
خاله:اتفاق دیگه آدرین باید به این چیزا کنار بیایم .
من:خاله جان از این بحث بیا بیرون .
خاله:باشه !
خاله بچه رو ازم گرفت و رو تختش گذاشت بچه آروم خوابیده بود با خاله رفتیم پایین روی مبل نشستم که گوشیم زنگ خورد از جیبم گوشیمو ور داشتم که دیدپ توکان زنگ زده .
من:سلام
توکان:سلام دوست بی معرفت
من:ای بابا از راه رسیدم همه اینو بهم گفتن !
توکان:چون راست گفتن میای بریم کافه بعداز ظهر؟
من:آره
توکان:خوبه مرینتم میاد .
من:اع خوبه
توکان:خب دیگه خداحافظ
من:خداحافظ
گوشیو داخل جیبم گذاشتم و روبه همه گفتم:
من:خب دیگه برم آماده شم که باید برم سر قرار .
نینو:دختر تور کردی؟
من:نه با توکان و مرینت قرار دارم !
نینو:ای بابا یه بار با دختر قرار بزار .
من:من برم تا بحث بیشتر از ادامه پیدا کنه .
رفتم بالا در اتاقم رو باز کردم و در رو بستم در کمد رو باز کردم و لباسا رو ور داشتم و پوشیدم (آخر پارت تیپش رو ببینید) .
عطر مو ورداشتم و رو خودم خالی کردم عادتمه !
از زبان مرینت: Marintte
نفسی گرفتم باز تو ترافیک گیر کرده بودم و دیر به کافه رسیدم از ماشین پیاده شدم و وارد کافه شدم که توکان و آدرین رو دیدم لبخندی زدم و با تند کردم و رفت پیششون پیش توکان نشستم و گفتم:
من: سلام ببخشید دیر کردم تو ترافیک بودم .
توکان:سلام اگه نمیگفتی هم میدونستیم .
آدرین:سلام خیلی بزرگ شدی خیلی تغییر کردی !
من:تو هم مثل من زیاد تغییر کردی ولی کاش از اینجا نمیرفتی اون موقعه .
آدرین:اینجا احساس خفهگی میکردم برای همین رفتم آمریکا !
من:چرا زنگ نمیزدی؟
توکان:آقا سرش شلوغ بوده !
من:واقعا؟
توکان:به همه اینو گفته سرم شلوغ بوده !
آدرین:ای بابا توکان منو مسخره میکنی؟
توکان:نه بابا دارم از جناب تو حرف میزنم .
آدرین نگاهی به توکان کرد و چیزی نگفت.
واقعا براش سخته پدر و مادرش هر چی باشه فوت کردن اما تو این 9سال باید به ما زنگی میزد .
******
از کافه بیرون اومدیم و اومدیم پارک .
پارک سر سبزی بود روی صندلی های پارک نشستیم و توکان و آدرین مشغول حرف زدن درباره ی شرکتی بودن انگار قرار بود که آدرین اینجا یه شرکتی دیگه بخره .
آدرین رفت بستنی بخره بیاد که گوشیش زنگ خورد توکان گوشیو ور داشت و با اخم به شماره ای که تو صفحه ی گوشی افتاده بود نگاه میکرد و بلاخره جواب داد :
توکان:بله؟
.......
توکان:چی داری میگییی؟
......
توکان:تو از کجا میشناسی منوووو؟
......
توکان:به آدرین گوشی رو نمیدم !
......
توکان:گفتم نمیدم .
آدرین اومد طرف ما گوشی رو از توکان گرفت و با اخم گفت:
آدرین:بله؟
......
آدرین:برو پی کارت !
......
انگار اون طرف یه حرفی زد که آدرین تو شوک رفت و دیگه حرفی نزد توکان گوشیو از آدرین گرفت که دید طرف سری قطع کرد !
من:آدرین خوبی؟؟آدرین ؟
آدرین حرفی نمیزد
پایان...
خب شرط 30لایک و 30تا کامنت هست و پارت بعدی از زبان آدرین هست و اینکه اومدم بگم که من و دیانا رمان دادیم یه اسم I'm drunk بعد امتحانات پارت اولشو میدیم و اینکه این رمان عشق طوفانی زیاد طرفدار خاصی نداره اگه راضی نیستین من ادامه ندم .
تیپ مرینت👆👆👆
تیپ توکان👆👆👆
تیپ آدرین👆👆👆
5000کارکتر