دختری در جنگل پارت 3

ʏᴜᴋɪ · 17:06 1403/01/08

 به ادامه مطلب مراجعه کنید 

گرلند بزرگ اعظم ، آن روز صبح کارهایش را با دقت و به آرامی انجام داد به هر حال روز قربانی فقط یک بار در سال می آمد  و او دوست داشت در مسیر حرکت به طرف خانه ی نفرین شده و در آن سکوت غم انگیز به بهترین شکل ظاهر شد سایر بزرگان را هم تشویق میکرد همین کار را انجام دهند. مهماین بود که جلوی مردم خودشان را خوب جلوه دهند. با دقت روی گونه های آویزانش سرخاب مالید و به چشم هایش سرمه کشید.   دندان هایش را در آینه چک کرد تا مطمئن شود تمیز هستند و تکه غذایی لابه لای آن ها گیر نکرده است. او آینه اش را دوست داشت. ان تنها آینه ی موجود در پروتکتوریت بود. هیچ چیز در دنیا بیشتر داشتن چیزی که .........  
 

خوب دیگه تموم شد
واسه پارت بعد 5 کامنت 5 لایک