my love. part 9

a:(,, · 19:17 1403/01/02

خب سلام چون بیکار بودم براتون پارت دادم که حالشو ببرید پس برید ادامه،، 

راستی یک نظر سنجی 

این 👇🏻

یا این 👇🏻

حتما بگین 

حالا برو ادامه 

لایک نکردی هنوز 

برو لایک کن دیگه زشته ها 

🫀🫱🏽‍🫲🏻🧠

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لایک کردی 😕

 

 

 

 

 

 

 

آفرین عزیزم 💖

 

 

 

 

 

 

 

 

 

❤❤❤❤❤❤😘😘😘😘

از زبان نویسنده 

مانیا. مامان بابا مردن 

مرینت. چی چیمیگی 

مانیا. فقط نمیای پاریس که خودمو میکشم 

بعد قطع کرد 

منم زدم زیر گریه و فقط گریه کردم روی زمین نشسته بودم و گریه می کردم با گریه می گفتم. کاشکی پیششون بودم کاشکی حد اقل برای بار آخر میرفتم جاشون 

آدرین. مرینت کاری از دستم بر میاد 

منم با داد و گریه گفتم. نه....  نه..... 

و بازم به گریه هام ادامه دادم واقعا داشت قلبم تیکه تیکه میشد 

چند ساعت همینجوری روی مبل حق حق میزدم آدرین جلوی من نشسته بود روی مبل 

آدرین. پاشو می خوایم بریم بیرون 

مرینت. کجا 

آدرین. یک جشواره هست دعوت شدیم 

مرینت. من با تو هیچ جا نمیام برو با همون دختره برو 

آدرین. اون دخترو با لقد تو رفت توی کما 

مرینت. خیلی هم خوب تازه کمش بود دختره بی ریخت 

آدرین. ازت خواهش میکنم بیا 

مرینت. حال منو نمیبینی من مامان بابام مردن 

آدرین. من نمی خوام باهات بد رفتار کنم پس برای بار آخر میگم، لطفا با من بیا 

مرینت. تو نمی تونی با من بد رفتار کنی پس ساکت باش 

بعد پاشدم برم توی اتاق که آدرین گفت. لطفاً اوکی 

منم قبول کردم چون حوصله نداشتم رفتم یک لباس ساده و شیک پوشیدم آرایش ملیح کردم موهامو گرجه ای بستم و سوسکی انداختم و رفتیم به مراسم دست آدرین رو گرفتم و وارد شدیم ملکه هم اونجا بود روبروش تعزیم کردیم 

و بعد از چند ساعت مهمونی تموم شد رفتیم خونه لباس هامو عوض عوض کردم و رفتم بخوابم که دیدم آدرین هم وارد اتاق شد 

مرینت. تنهام بزار 

آدرین. اینجا اتاق من هم هست 

مرینت. حدود یک ساله که باهم به صورت درست اینجا نخوابیدیم چون جناب عالی یا نبود یا مست بود پس من میرم 

بعد رفتم روی مبل خوابیدم 

صبح 

ــــ...،، 

 

خب تا درودی دیگر بدرود و حتما توی نظر سنجی شرکت کنین اولی یا دومی 

حمایت یادت نره 🤫