𝐜𝐰𝐭𝐞𝐨𝐥 𝐏𝟖+خبر
بیلی_هععععع خاک ب چونم بفرمایید داخل..
با هم ب سمت سالن کوچیکشون رفتیم و نشستیم،کمتر ازچن دقیقه جلوم پر از غذاهای سنتی و محلی شد..
بیلی_بفرمایید بشینید.
با خجالت رفتم نشستم سر سفره.
ادوارد_خانوم ادریان کجاست؟
بیلی_والا چی بگم آقا بچم رفته سر کار هنوز بر نگشته!
انقدر گشنم بود ک نفهمیدم چقدر خوردم،بعد ³ روز گشنگی خیلی چسبید.
باید ب آرچی زنگ میزدم مطمئنم خیلی نگران شده(هعب🙄) ب اتراف نگاه کردمو تلفنو گوشه اتاق دیدم.
اِما_میشه از تلفنتون استفاده کنم؟
بیلی_چرا دخترم؟
اِما_باید ب خانوادم زنگ بزنم حتما نگران شدن...
بیلی_بل...
ک ادوارد پرید وسط حرفش
ادوارد_سیم تلفن قطعه اونم دکوره تا وقتی ک از شهر بیان درستش کنن،فردا از شهر زنگ میزنی.
با شک نگاه کردم.
اِما_چشم،ممنونم.
یاعلی گویان پاشد(اهم فک کنم تو معرفی گفته باشم اسما خارجی ولی شخصیتشون ایرانیه)
ادوارد_خانم جمع کن جا رو بنداز،فردا کار داریم.
بیلی_چشم
پاشد وسایلا رو جمع کنه ک منم کمکش کردم.
جمع کردن ظرفا و انداختن جا تموم شد،ب سمت آشپزخونه رفتم تا ظرفارو بشورم،ک بیلی اومد جلوم
بیلی_دخترم کجا میری؟
برگشتم سمتش.
اِما_میرم ظرف بشورم.
زد ب صورتش
بیلی_خاک ب گورم با این بدن زخمی؟بیا واست مرحم بزارم خوب بشه.
ب سمت اشپزخونه کشید منو
اول، مایعی سبز رنگ ریخت رو زخمم...
احساس خنکی میکردم...
و با باندی دستم رو بست...
بیلی_این دارو مخلوط نعنا با ی چن تا چیز دیگست،تا چن روز بمونه خوب میشه.
لبخند زدم
اِما_خیلی ممنون.
با اینکه اهل اینجا بود ولی اصن لهجه نداشت!
اِما_ببخشید ک اینو میپرسم ولی شما اهل اینجایید؟
رنگش پرید!
گلی:....
خب این پارت تموم شد:)
شرط این پارت:بخاطر نوروز :¹⁵ نظر و ⁵ لایک + ب اتمام رسوندن شرط پارت قبلی.؛)
نماز روزه هاتونم قبول:)
سال نو و نوروز رو تبریک میگم:)
اگ درخواستی چیزی داشتین زیر همین پست بهم بگین:)
اگ ب شرط رسید و من نتونستم بدم لطفا اصرار نکنید،یکی از دوستام حالش زیاد میزون نی درگیرشم تا آرومش کنم،پس لطفا درک کنین:)
دوستون دارم مواظب خودتون باشین:)