You will back پارت اخر
هعيييي اين رمانم تموم شد:)
چند هفته اي از بودن مرينت تو بيمارستان ميگذشت
ادرين، هرشب ميرفت بيمارستان تا پيشش باشه.
حالش خوب شده بود. با اينكه بعضي از استخوان هاش شكسته بود، ولي خيلي بهتر بود.
فردا، روز ترخيصش بود. ادرين تموم پول رو تمام و كمال داد.
چندتا لباس جديد هم براش خريده بود.
مرينت تازه امروز بهوش اومده بود. ادرين كلي سوال داشت. كلي…
مرينت چشماشو باز كرد. دوبرشو نگاه كرد و متوجه نگاه مظلومانه ي ادرين شده بود.
انگار، چند شب بود كه خواب نداشت.
زير چشماش پف كرده بود و كبود شده بود.
مرينت دستشو روي لپ هاي ادرين گذاشت: چي شده؟ چرا انقدر ، پكري ؟
صداي مرينت خيلي كم بود.
تار هاي صوتيش اسيب ديده بود.
ادرين لبخندي زد و با گريه گفت : منو ميبخشي؟؟
مرينت گفت: معلومه. قشنگ ميدونستم تو از اين كارها نميكني.
فهميدم كه عكسه فتوشاپه:)
ادرين اشكاشو پاك كرد.. گفت: من هيچي از جريان عكس نميدونم. ميشه برام توضيح بدي؟
مرينت گفت: گوشيمو بده تا بگم.
در همين حال كه توي گوشيش دنبال چيزي ميگشت، توضيح داد: اون شبي كه ولم كردي، اومدم دنبالت، جينا جلومو گرفت و يك عكس برام سند كرد.
مرينت مكثي كرد و عكس رو نشون داد
عكس لخت ادرين با جينا بود( ادامه نديم)
ادرين با ديدن عكس متعجب شد و گفت: ا..اين من نيستم!!!
مرينت گفت : ميدونمممم!!
من به تو ايمان داشتم( البته يكم )
٣ سال بعد:
بابااا جوجو، بابااااا. بابا ادلين!! بشه مامان مرينت داره به دنيا ميادددد
تامام:)