strange thieves🧙 p4🧚
شرمنده دیر پارت دادم بفرماید ادامه مطلب
لایک و کامنت فراموش نشه ❤️
____________________________________________
شبٍ همان روز از زبان راوی
همگی لباس هاشون رو پوشیده بودن و درحال حرکت به سمت سالن اجرا بودند اما هنوز دلهره ی جولیا از بین نرفته بود و استرس پنهانی در وجودش بود زمانی که به سالن اجرا رسیدند از دره پشتی داخل شدن و کمی صحنه ی تئاتر را آماده و چند نقطه ی کور برای جاسوسی پیدا کردند و برای بار اخر متن اجرا را تمرین کردند و هیلدا نقش نورپرداز و مدیریت پشت صحنه را داشت تا کمتر در دید و راحتر کارش را انجام دهد چیزی نگذشت که خانواده دلال رسیدند و روی صندلی ها جا گرفتند او تو فزرند پسر و دختر همسن داشت که هردو مشتاقانه منتظر اجرا بودند اما همسر و خود دلال ذوق انچنانی نداشتند و انگار که همیشه این کار را انجام میدهند و برای آنها عادی است پرده های سن بالا رفت و همگی مشغول اجرا شدند و هیلدا در پشت صحنه مشغول هک و نفوذ به موبایل دلال بود و خانواده دلال نیز مجزوب اجرای خاص و منحصر به فرد گروه شده بودند و همگی شوق خاصی داشتند هو هلیدا تا نیمه موفق به هک موبایل دلال شده بود
هلیدا : بچه ها اجرا رو یکم بیشتر کش بدید هنوز کارم تموم نشده
پیتر: باشه ولی دیگه داریم از خودمون سره هم میکنیم
مایلو: چون عزیزت سریع تمومش کن دیگه من رد دادم آنقدر مزخرف بافتم
هلیدا: باشه باشه یکم دیگه تموم میشه
چیزی به اتمام اجرا نمانده بود و خانواده دلال با اشتیاق اجرا را تماشا میکردند اما حس استرس تمام بدن گروه اجرا را در بر گرفته بود و فقط منتظر خبر اتمام هک موبایل دلال بودند تا به سرعت از روی صحنه ناپدید بشن
هلیدا: تمومه
گروه اجرا به تماشاگر ها ادای احترام کردند و پرده قرمزه صحنه پایین رفت و گروه اجرا از روی سن پایین رفت و تماشاگر ها گروه اجرا را تشویق کردند و از روی صندلی ها بلند شدند
همگی داشتند در پشت صحنه لباس عوض میکردند که ناگهان پسری به پشت صحنه آمد و به سمت جولیا رفت
پسر: سلام اسم من مایکله راستش من خیلی از اجرای شما خوشم اومد
جولیا از دیدن پسر جا خورد و گفت: سلام این نظر لطف شماست اما حتی با تشویق کردن هم من اینو میفهمیدم لازم نبود به پشت صحنه بیاین
مایکل: خب میخواستم همچنین از شما درخواست اشنایی کنم که باهم بیشتر آشنا بشیم
جولیا: چرا؟
مایکل: خب شاید شما از من خوشت اومد و منم از شما و بعدش باهم رفیق شدیمو......
حرف مایکل با نزدیک شدن مایلو به اونها ناتموم موند
مایلو: شرمنده که مزاحم صحبتتون شدم اما ما دیگه باید بریم
جولیا: اره اره درسته حتما باید بریم
مایکل: خب شما میتونید شماره منو....
مایلو: شاید یه وقت دیگه
مایلو و جولیا به سرعت از مایکل فاصله گرفتند و به سمت ماشین رفتند
جولیا: چقدر گستاخ مگه اومده خونه بخره که همچی رو تنظیم میکنه و شماره میده تو عمرم ادم آنقدر بز ندیده بودم
مایلو: بچه پولدارا همینن دیگه هرچی بخوان رو انگار درجا خریدن ادم و ماشین هم فرقی براشون نداره
پیتر: امیدارم دیگه کلامون هم سمت اونا نیوفته هلیدا لطفا بگو گوشی رو درست هک کردی
هلیدا : هک کردم لازم نیست نگران باشید
همگی نفس عمیقی کشیدن و ریلکس کردن
باب: فکر کنم ما کل اجرا رو ساختگی گفتیم چون نصف حرفامون رو یادم نمیاد تو متن بوده باشن
همگی شروع کردن به خندیدن و به سمت خونه به راه افتادن و وقتی رسیدن بعد از خوردن شام تصمیم گرفتن کمی بازی کنن که ناگهان موبایل جولیا زنگ خورد
جولیا: بله ؟
مایکل : سلام منم چون نشد اونجا باشم درست حرف بزنیم از رییس سالن شماره ات رو گرفتم
جولیا: ببخشید چی ؟ آخه چیکار به من داری ؟
مایکل: گفتم که فقط میخوام باهم آشنا بشیم
جولیا: من نخوام باید کیو ببینم
مایکل: نمیدونم ولی حتما میخوای کی هست که نخواد با پسر باحال و پولداری مثل من بگرده
جولیا تلفن رو قطع کرد و دوباره به سمت بقیه رفت
آریل : کی بود ؟
جولیا: پسر همون دلاله گیر مارو گرفته ول نمیکنه رفته شماره منو از صاحب سالن گرفته پرو پرو چقدرم از خودش تعریف میکنه
مایلو: دارم فکر میکنم چرا همون موقع با مشت نزدم نو صورتش واقعا چرا
پیتر: بیخیال بیاین به بازیمون ادامه بدیم
همگی دوباره گرم بازی شده بودند که دوباره تلفن جولیا زنگ خورد و همگی با عصبانیت به تلفن خیره شدن و جولیا دوباره تلفن رو پاسخ نداد و رد تماس کرد و دوباره به بازی پرداخت کمی بعد همگی به اتاق هاشون رفتن اما جولیا هنوز توی پذیرایی بود و دنبال راهی برای خلاص شدن از شر مایکل میگشت البته بدون اینکه اونو بکشه و کمی بعد آریل از اتاق بیرون اومد و جولیا رو پذیرایی دید و رفت پیشش
آریل: چرا هنوز بیداری ؟ خوابت نمیبره ؟
جولیا: نه میخوام یه جوری این پسره رو دک کنم
آریل: میتونی از مایلو کمک بگیری
جولیا: اصلاح میکنم دکش کنم بدون اینکه بمیره
آریل: خب میتونیم ازش استفاده کنیم به وسلیه اون بچه ها به دلال و کاراش نزدیک بشیم تا بهتر ازشون سر در بیاریم فقط حواست باشه این پسره بلا ملا سرت نیاره و البته مایلو هم اونو نکشه
جولیا: فکر خوبیه ممنون از کمکت آریل
آریل: خواهش میکنم فردا براش یه فکری میکنیم
جولیا: شب بخیر
آریل: شب بخیر
هردو به اتاق هاشون رفتن و خوابیدن
_____________________________________________
خب بچه ها امیدارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده دوستتون دارم تا درودی دیگر بدرود 😜❤️
لایک و کامنت هاتون خیلی برام با ارزشه پس لطفا حمایت کنید ❤️❤️