بره ی ناقلای من پارت 30

𝙏𝙞𝙖𝙣𝙖 𝙏𝙞𝙖𝙣𝙖 𝙏𝙞𝙖𝙣𝙖 · 1402/12/27 00:17 · خواندن 4 دقیقه

سلام بره‌ ی ناقلاهای من 

خب باز به شرط نرسوندید اما من پارت رو دادم و اینکه الان عید و که سخت نمیگیرم و اگه مدارس باز بشه من دیگه نمیتونم زود زود پارت بدم و برای همین هم چندتا پارت قبلی رو باید به شرط برسونید .

ادامه ی پارت قبلی...

یعنی انقدر پست‌فطرته که توی خاکسپاری مادرش دست لایلا رو گرفته و اومده اینجا؟

با اندوه و عصبانیت رفتم پیش باباجون(گابریل)که آدرین نیم نگاهی بهم کرد و با غم رو به باباجون گفت:

آدرین:بابا تسلیت میگم واقعا ناراحتم به اندازه ی شما !

لایلا هم با ناز دستش رو دور بازوی قوی آدرین حلقه کرد و گفت:

لایلا:منم تسلیت میگم پدرجون واقعا خیلی بد شد !

نمیدونم یهو چرا کنترلم رو با حرف لایلا از دست دادم و به سمتش حمله کردم و زدم به سینه ی لایلا و هولش دادم و با نفرت با داد رو بهش گفتم:

من:تو حرف نزن با چه جرعتی پاتو داخل اینجا گذاشتین انقدر پست‌‌فطرتیت؟از اینجا گمشید بیرون تو که شوهرمو ازم گرفتی و خونه‌خراب کنم که هستی دیگه چه لقبی میخوای بهت بدم هانن؟

لایلا هم با داد رو به من گفت:

لایلا:خونه خراب کن منم یا تو از اولم آدرین برای من بود تو اومدی وسط زندگیمون اگه نمیومدی هیچ کدوم از این اتفاقات نمیوفتاد !

فقط مونده بود که بهم بگن من وسط زندگیشونم !

با نفرت سیلی محکمی به صورتش زدم و با نفرت رو بهش گفتم:

من:ببین حرف دهنتو بفهم اسم من تو شناسنامه ی آدرین هست و من زن اصلیشم اما تو چی تو که اسمت تو شناسنامه‌ش نیست الان تو وسط زندگیمی یا من وسط زندگیتم؟خودتم قشنگ میدونی که اینجا خونه‌خراب کن تویی و جلوی همه میگم برای متاسفم !

لایلا:تو که از طبقات پایینی و چیزی نمیدونی حرف الکی نزن گدا گشنه ها همینن دیگه انتظاری ازشون نمیره !

با نفرت نگاهی بهش کردم اومدم یه چیزی بگم که آدرین اومد وایساد جلوم و گفت:

آدرین:مرینت بس کن برو کنار تو چرا اصلا اینجایی تو اینجا چه نقشی داری اصلا؟

آدربن داشت با اسن حرفاش قلب منو تیکه تیکه میکرد .با نفرت زدم به سینه‌ش و با داد رو بهش گفتم:

من:من اینجا چه نقشی دارم ؟چه سوالی تو اینجا چه نقشی داری نقش پسر و خیانت‌کار یا شوهر ؟تو چی هان چطور روت میشه تو صورت من و بابات نگاه کنی هانن؟

آدرین:حدتو بدون مرینت نزار اوقات تلخی پیش بیاد .

سیلی محکمی به صورتش زدم خیلی ازشون پر بودم و گفتم:

من:خیلی هوس باز و بدبختی ازت حالم بهم میخوره !

آدرین:مرینت..

آدرین اومد چیزی بگه که باباجون رو به آدرین با صدای محکمی گفت:

باباجون:خیلی من و مامانتو سرشکسته کردی مامانت به خاطر اینکارات عذاب کشید از اینجا برو تا وقتی که عقلت سرجاش نیومده این دور و ور نمیخوام ببینمت !

آدرین دست لایلا رو گرفت و از خونه رفت بیرون .

خیلی پست‌فطرتن !

 

****

 

از وقتی که اومدم خونه گریه میکنم چطور جرعت کرد بیاد جلوی من اونم با لایلا خیلی پست فطرت شده .

کاش هیچ‌وقت با میلن و رز به اون مهمونی کوفتی نمیرفتم و باعت میشد که عاشق آدرین هم نشم !

یه یک ماهی از اون قضیه‌ی خاکسپاری اینا میگذره .

خیلی لاغرتر از قبل شدم صورتمم بی روح شده با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم و گوشیم ور داشتم و گفتم:

من:سلام

فیلیس:سلام مرینت بهتری؟

من:اوهوم بهترم کاری داری؟

فیلیس:ببین یه اتفاقی افتاده !

من:چی شده فیلیس؟

فیلیس:آدرین تیر خورده !

انگار کلمه ی تیر خورده تو سرم بازی میکردن .

من:بیمارستان کجا؟

فیلیس:بیمارستان.........

گوشیو قطع کردم و با گریه بدو بدو رفتم بیرون تاکسی گرفتم و آدرس بیمارستان رو دادم .

 

من:چیشده چرا آدرین تیر خورده فیلیس؟

فیلیس:گریه نکن مرینت لایلا و لوکا دستگیر کردن و بردن بازجویی انگار که آدرین و لایلا توی قاچاق بودن که گرفتنشون که آدرین تیر خورده و لایلا هم دستگیر کردن !

من:چی داری میگی فیلیس قاچاق آدرین؟

نمیدونم چی شد که زیر پام خالی شد و ....

 

تاریکی مطلق...

با فکر اینکه آدرین تیر خورده سری از خواب باند شدم که دیدم بهم سرم بستن بدون توجه به خون دستم بدو بدو رفتم پیش فیلیس و با گریه گفتم:

من:فیلیس آدرین خوبه؟

فیلیس:اتاق عمله .

هق هق شروع شد با اینکه این همه بلا سرم آورد باز دوستش دارم .

دکتر از اتاق عمل بیرون اومد که سری فیلیس جلوی دکتر رو گرفت و گفت:

فیلیس:چیشد خانم دکتر؟

دکتر:متاسفانه ایشون رفتن داخل کما ما تلاشمون رو کردیم !

با شوک به دکتر نگاه کردم و با داد گفتم:

من:یعنی چی رفت داخل کما یعنی چی دکتر دیگه ای نیست...

 

پایان...

باز دارم تاکید میکنم همه 5 تا کامنتتون رو میزارید از الان اون چندتا پارتی که به شرط نرسوندید رو برسونید تا کارتون راحت تر شه وهم کار من آسون بشه شرط هم 55 لایک و 160کامت قشنگگ هم میتونید تو دو روز کامنتا رو برسونید اگه همه 5تا کامنت رو بزارن .

 

خداحافظ