بره ی ناقلای من پارت 30
سلام بره ی ناقلاهای من
خب باز به شرط نرسوندید اما من پارت رو دادم و اینکه الان عید و که سخت نمیگیرم و اگه مدارس باز بشه من دیگه نمیتونم زود زود پارت بدم و برای همین هم چندتا پارت قبلی رو باید به شرط برسونید .
ادامه ی پارت قبلی...
یعنی انقدر پستفطرته که توی خاکسپاری مادرش دست لایلا رو گرفته و اومده اینجا؟
با اندوه و عصبانیت رفتم پیش باباجون(گابریل)که آدرین نیم نگاهی بهم کرد و با غم رو به باباجون گفت:
آدرین:بابا تسلیت میگم واقعا ناراحتم به اندازه ی شما !
لایلا هم با ناز دستش رو دور بازوی قوی آدرین حلقه کرد و گفت:
لایلا:منم تسلیت میگم پدرجون واقعا خیلی بد شد !
نمیدونم یهو چرا کنترلم رو با حرف لایلا از دست دادم و به سمتش حمله کردم و زدم به سینه ی لایلا و هولش دادم و با نفرت با داد رو بهش گفتم:
من:تو حرف نزن با چه جرعتی پاتو داخل اینجا گذاشتین انقدر پستفطرتیت؟از اینجا گمشید بیرون تو که شوهرمو ازم گرفتی و خونهخراب کنم که هستی دیگه چه لقبی میخوای بهت بدم هانن؟
لایلا هم با داد رو به من گفت:
لایلا:خونه خراب کن منم یا تو از اولم آدرین برای من بود تو اومدی وسط زندگیمون اگه نمیومدی هیچ کدوم از این اتفاقات نمیوفتاد !
فقط مونده بود که بهم بگن من وسط زندگیشونم !
با نفرت سیلی محکمی به صورتش زدم و با نفرت رو بهش گفتم:
من:ببین حرف دهنتو بفهم اسم من تو شناسنامه ی آدرین هست و من زن اصلیشم اما تو چی تو که اسمت تو شناسنامهش نیست الان تو وسط زندگیمی یا من وسط زندگیتم؟خودتم قشنگ میدونی که اینجا خونهخراب کن تویی و جلوی همه میگم برای متاسفم !
لایلا:تو که از طبقات پایینی و چیزی نمیدونی حرف الکی نزن گدا گشنه ها همینن دیگه انتظاری ازشون نمیره !
با نفرت نگاهی بهش کردم اومدم یه چیزی بگم که آدرین اومد وایساد جلوم و گفت:
آدرین:مرینت بس کن برو کنار تو چرا اصلا اینجایی تو اینجا چه نقشی داری اصلا؟
آدربن داشت با اسن حرفاش قلب منو تیکه تیکه میکرد .با نفرت زدم به سینهش و با داد رو بهش گفتم:
من:من اینجا چه نقشی دارم ؟چه سوالی تو اینجا چه نقشی داری نقش پسر و خیانتکار یا شوهر ؟تو چی هان چطور روت میشه تو صورت من و بابات نگاه کنی هانن؟
آدرین:حدتو بدون مرینت نزار اوقات تلخی پیش بیاد .
سیلی محکمی به صورتش زدم خیلی ازشون پر بودم و گفتم:
من:خیلی هوس باز و بدبختی ازت حالم بهم میخوره !
آدرین:مرینت..
آدرین اومد چیزی بگه که باباجون رو به آدرین با صدای محکمی گفت:
باباجون:خیلی من و مامانتو سرشکسته کردی مامانت به خاطر اینکارات عذاب کشید از اینجا برو تا وقتی که عقلت سرجاش نیومده این دور و ور نمیخوام ببینمت !
آدرین دست لایلا رو گرفت و از خونه رفت بیرون .
خیلی پستفطرتن !
****
از وقتی که اومدم خونه گریه میکنم چطور جرعت کرد بیاد جلوی من اونم با لایلا خیلی پست فطرت شده .
کاش هیچوقت با میلن و رز به اون مهمونی کوفتی نمیرفتم و باعت میشد که عاشق آدرین هم نشم !
یه یک ماهی از اون قضیهی خاکسپاری اینا میگذره .
خیلی لاغرتر از قبل شدم صورتمم بی روح شده با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم و گوشیم ور داشتم و گفتم:
من:سلام
فیلیس:سلام مرینت بهتری؟
من:اوهوم بهترم کاری داری؟
فیلیس:ببین یه اتفاقی افتاده !
من:چی شده فیلیس؟
فیلیس:آدرین تیر خورده !
انگار کلمه ی تیر خورده تو سرم بازی میکردن .
من:بیمارستان کجا؟
فیلیس:بیمارستان.........
گوشیو قطع کردم و با گریه بدو بدو رفتم بیرون تاکسی گرفتم و آدرس بیمارستان رو دادم .
من:چیشده چرا آدرین تیر خورده فیلیس؟
فیلیس:گریه نکن مرینت لایلا و لوکا دستگیر کردن و بردن بازجویی انگار که آدرین و لایلا توی قاچاق بودن که گرفتنشون که آدرین تیر خورده و لایلا هم دستگیر کردن !
من:چی داری میگی فیلیس قاچاق آدرین؟
نمیدونم چی شد که زیر پام خالی شد و ....
تاریکی مطلق...
با فکر اینکه آدرین تیر خورده سری از خواب باند شدم که دیدم بهم سرم بستن بدون توجه به خون دستم بدو بدو رفتم پیش فیلیس و با گریه گفتم:
من:فیلیس آدرین خوبه؟
فیلیس:اتاق عمله .
هق هق شروع شد با اینکه این همه بلا سرم آورد باز دوستش دارم .
دکتر از اتاق عمل بیرون اومد که سری فیلیس جلوی دکتر رو گرفت و گفت:
فیلیس:چیشد خانم دکتر؟
دکتر:متاسفانه ایشون رفتن داخل کما ما تلاشمون رو کردیم !
با شوک به دکتر نگاه کردم و با داد گفتم:
من:یعنی چی رفت داخل کما یعنی چی دکتر دیگه ای نیست...
پایان...
باز دارم تاکید میکنم همه 5 تا کامنتتون رو میزارید از الان اون چندتا پارتی که به شرط نرسوندید رو برسونید تا کارتون راحت تر شه وهم کار من آسون بشه شرط هم 55 لایک و 160کامت قشنگگ هم میتونید تو دو روز کامنتا رو برسونید اگه همه 5تا کامنت رو بزارن .
خداحافظ