بی خوابی - ۱۴ -

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1402/12/25 01:00 · خواندن 3 دقیقه

٫

 

... صحنه های بچگیم: من، خواهرم، برادرم، مادر و پدرم... توی خونهٔ خودمون، خوشحال، زندگی راحت و دلنشین... اون روز ها کجا رفتن؟ چه بلایی سر خونوادم اومد؟ 

اون سال ها، زمان بچگیم، قبل از انقلاب بود. ولی اون موقع خیلی کوچیک بودم، فکر کنم سه سالم بود. 

یادم نمیاد قبل از انقلاب، جامعه چه شکلی بود؟ نظام سیاسی چی بود؟ پادشاهی؟ دموکراسی؟ یا یه دیکتاتوری دیگه؟ 

من از وقتی که یادمه فقط این حکومت رو دیدم و صدای «نخست وزیر» رو شنیدم. من هیچوقت پدرم رو درست و حسابی ندیدم، پدرم زمان بچگیم ناپدید شد، بعد از انقلاب؛ شاید واسه همینه که من خاطرهٔ مشخصی از خانوادم ندارم، چون پدرم ناپدید شد و خانوادم از هم پاشید... 

 

... صبح زود _ فکر کنم صبح شده، این پایین هیچی معلوم نیست _ از خواب بلند میشم. 

خواب خیلی ناراحت و ناکافی ای داشتم. یه خواب تیکه تیکه، و مدام هم صحنه های تار و گنگ بچگیم رو به شکل کابوس وار می‌دیدم. 

بلند میشم، چون نشسته خوابم برده بود، پاهام حسابی درد گرفته، یه مقدار نرمش میکنم تا بهتر بشم. 

همه خوابن. همه. بدون استثنا. 

چطور میتونن زیر این نور سفید کور کننده بخوابن؟ نمیدونم. 

دراز میکشم روی زمین سرد بتونی. باید بخوابم، هنوز خیلی زوده... 

 

... با تکون های شدید و عصبی ای از خواب میپرم. 

رفیقم بالای سرم نشسته، یه اسلحه ام-۱۶ توی دستش گرفته و خیره شده به من. 

بهم میگه:« بلند شو، وقتشه!» 

پس بالاخره موقعش رسید. بلند میشم. یه اسلحه هم کنار من گذاشته شده، برای من. 

رفیقم یه جلیقه سفید رنگ بهم میده و میگه:« بپوش، این ازت در برابر گلوله محافظت می‌کنه...» 

جلیقه رو میده به من و با عجله بلند میشه و می‌ره. 

داره توی تمام سالن چرخ میزنه و با همه شورشی ها صحبت می‌کنه. 

من جلیقه رو می‌پوشم. همه شورشی ها آماده شدن. 

رفیقم میاد جلوی همه ما، نزدیک راه پله سالن. رنگ جلیقه اون با رنگ جلیقه تمام شورشی ها فرق داره. کاملاً مشخصه که اون فرمانده ماست. 

برام سؤاله که تینا الان کجاست؟ مگه اون رهبر شورشی ها نیست؟ پس الان کجاست؟ 

رفیقم یکدفعه فریاد میزنم:« حملههههههههه!» 

با سرعت از پله ها میره بالا و همه ما هم دنبالش میدوییم. 

من گلنگدن اسلحه رو میکشم. همینه، بلاخره شروع شد... اما چرا؟ چرا داریم بر علیه حکومت دست به شورش و عصیان میزنیم؟ آیا این حکومت بده؟ اگر این حکومت بده پس حکومت خوب یعنی چی؟ معیار و ملاک یه حکومت خوب چیه؟ از کجا به بعد یه حکومت شیطانی و اهریمنی میشه؟... 

در زیر زمین رو باز میکنیم و فریاد زنان میریزیم داخل سالن ورودی مرکز خرید. 

اما چیزی که میبینیم باعث میشه همه مون خشکمون بزنه. 

از پشت در شیشه ای مرکز خرید، میتونیم ارتش به صف شدهٔ پلیس حکومتی رو ببینیم. با اون لباس های قرمز و مشکی و اون نقاب های ترسناک. و اون باتوم های الکتریکی که توی دستشون تاب میدن. 

اونا کل مرکز خرید رو محاصره کردن. چطور ممکنه؟ چطور لو رفتیم؟ 

جلوی صف منظم پلیس ها، تینا وایستاده و داره ما رو تماشا میکنه...

 

 

 

 

 

| تا بعد |