عاشق گمراه پارت ۷

S.Y S.Y S.Y · 1402/12/24 14:57 · خواندن 2 دقیقه

بفرمایید ادامه

 

 

 

دکتر: ممکنه وقتی به هوش بیاد نتونه دست و پاشو تکون بده و وقتی بفهمه روحیه اش رو از میده و نیاز داره که شما بهش روحیه بدید 

مرینت: یعنی تا آخر عمرش فلج میشه!

دکتر: نه نه! اینجوری برداشت نکنین با جلسات تخصصی و روحیه ی کافی میتونه دوباره مثل قبل بشه!

مرینت: خیلی ممنون آقای دکتر !

میتونم برم پیشش؟

دکتر: بله ولی خیلی زود برگردید 

مرینت: رفتم لباس پوشیدم بعد رفتم تو اتاق آدرین

آدرین من مطمئنم که حالت خوب میشه و دوباره با هم وقت میگذرونیم! 

که یهو آدرین چشم هاش رو باز کرد و فریاد زدم

دکتر پرستار ررر

که هر دوشون اومدن و منو از اتاق بیرون کردن"

ولی خوشحال بودم که آدرین به هوش اومد دکتر آدرین اومد بیرون و گفت

دکتر: خوشبختانه حالشون خوبه و میتونید برید و ایشون رو ببینید!

من هم خوشحال و شاد و خندان رفتم به اتاق آدرین

مرینت: آدرین خیلی خوشحالم که به هوش اومدی حالت خوبه منو به یاد میاری؟

آدرین:اوه مرینت خوشحالم که میبینمت من حالم خوبه( با صدای خیلی آروم و ضعیف )

مرینت: خدایا شکر خیالم راحت شد فکر کردم منو به یاد نمیاری

آدرین: میخواستم دستم رو بلند کنم و رو دست مرینت بزارم که توانشو نداشتم!دوباره تلاش کردم ولی فایده نداشت! از مرینت پرسیدم

مرینت من چرا نمیتونم دستم رو تکون بدم! ها جواب بده

مرینت: وقتی اینو گفت تعجب کردم و سعی کردم فضا رو عوض کنم

نگران نباش چیز خاصی نیست زود خوب میشه ولش کن

آدرین: مرینت!با من صادق باش بهم بگو چی شده

مرینت: باشه بهت میگم فقط یک فلج موقت هست نه چیز دیگه 

آدرین: این چیزی نیست! واقعا! چرا میخواستی این موضوع رو از من پنهان کنی؟ها!چرا!

مرینت: اشکام سرازیر شد که فهمیدم آدرین بی هوش شده

سری دکتر رو خبر کردم که دستگاه شوک رو برداشت 

اولین شوک دومین شوک سومین شوک

دیگه داشتم نا امید میشدم که ضربان قلبش برگشت یهو غم تو دلم تبدیل شد به شادی و خوشحال بودم دکتر اومد بیرون و گفت 

دکتر: به خاطر عصبانیت از هوش رفتن و کارشون به اینجا رسید ولی خوشبختانه الان حالشون بهتره چیزی بهشون گفتید؟

مرینت: آقای دکتر میخواست دستشو تکون بده که متوجه شد و از دستم عصبی شد و بی هوش شد

دکتر : اشکال نداره ولی سعی کنید وقتی پیشش هستید خودتون رو شاد و خوب نشون بدید اینجوری ایشون هم حالشون بهتر میشه و دوباره میتونن مثل قبل زندگی کنن

مرینت: باشه آقای دکتر من سعی خودم رو میکنم! 

دکتر: ببخشید من باید برم 

 

 

 

 

 

 

 

خب بچه ها ببخشید میدونم خیلی کم بود ولی امروز میخوام فعالیت زیادی داشته باشم

برای پارت بعد

۱۰❤۱۰💬

خداحافظ👋👋