bloody game❤️🖤P3

.𖥔 ݁ ୧ ‧₊˚ 𝐌𝐀𝐑𝐘𝐀𝐌🎐 ⋅ .𖥔 ݁ ୧ ‧₊˚ 𝐌𝐀𝐑𝐘𝐀𝐌🎐 ⋅ .𖥔 ݁ ୧ ‧₊˚ 𝐌𝐀𝐑𝐘𝐀𝐌🎐 ⋅ · 1402/12/20 19:50 · خواندن 2 دقیقه

بشتابید 

مرینت ارام چشمانش را باز کرد و باز در تالار تاریک و سرد بود 《اونجا چه اتفاقی افتاد》مرینت در جواب سؤالش چیزی نشنید و مرگ را صدا زد او سلانه سلانه به سمت میز رفت 《هی با توام میگم اونجا چی شد》مرگ رو به او کرد 《هیچی نشد ولی تو نتونستی ماموریتت رو انجام بدی 》مرینت با تعجب از او پرسید《چه ماموریتی؟》مرگ با لحنی سرد زننده پاسخ داد《تو ۱۳ تا مجازات داری این جهنم توعه تو باید تو هم زندگیت بتونی زنده بمونی وگرنه جهنمت تموم نمیشه》مرینت با ترس و وحشت پرسید《تموم نمیشه ؟میگم جوری دیگه ای هم میشه تصفیه کنم مثلا تو آتیش بسوزم 》مرگ با پوزخند گفت 《این مجازات کسایی که تو کار من دخالت میکنن مثلا چجوری میخوای تصفیه کنی تو آتیش بسوزی یا اینکه یه دسته از اینا دنبالت کنن 》 ناگهان دسته ای از زامبی های وحشت انگیز یا اینکه بگوییم انسان های مرده ای که دنبال زندکی هستند به دنبال مرینت افتادند مرینت با سرعت زیادی از دست آنها فرار می‌کرد  یا اینکه از حرف هایی که مرگ در گوشش زمزمه می‌کرد در حال فرار بود ناگهان مرینت بدون توجه به مواد مذاب از دره ای در جهنم پرید و باز سر از تالار در اورد《خب میخوای اینجوری تصفیه کنی 》مرینت با تپش قلب زیاد بلند نعره کشید 《نه معلومه که نه ترجیح میدم ماموریتمو تکمیل کنم تا اینکه هر روز اینقدر وحشتناک بدوام 》مرگ با پوزخند به او گفت 《دیدی حالا دیگه نمیتونی کاری کنی 》مرینت ارام از او پرسید 《میگم تو اسمی هم داری یا فقط با اسم مرگ زندگی میکنی 》مرگ ارام مو های آبی و بلورین را تکان داد《میخوای بدونی》مرینت با چشمانی اشکالود و آبی و بلورین به اون نگاه میکرد《اره میخوام بدونم》مرگ به لحن سرد و نارضایتی گفت《کاگامی اسمم کاگامیه》و...

•~•~•~•~•~•~•~•~•¡¡¡¡¡♡♡¡¡¡¡¡•~•~•~•~•~•~•~•~•~•

تمام 😁❤️

امیدوارم دوست داشته باشن و یه چیزی مرگ همون اعزائیل خودمونه😂

بای بای