🧚P3 🧙thieves strange
بفرمایید ادامه مطلب
فردا صبح از زبان راوی
همگی از خواب بیدار شدند و برای انجام مأموریت آماده بودند و بعد از صرف صبحانه همگی به سمت لپ تاپ هیلدا رفتند و پروفسور و پیتر هم مشغول کنترل و هک موبایل دلال بودند
هلیدا : سوژه به محل ملاقات رسید
هدفون هارو به گوششون زدن و منتظر حرفی شدن
دلال : سلام رفیق لوازمی که باید رو آوردی ؟
ناشناس: بله قربان شماهم باید پول رو پرداخت کنید
دلال: تند نرو اول باید با وسایل از اینجا خارج بشم بعد پولت رو میدم
ناشناس: از کجا بدونم سرم کلاه نرفته ؟ میدونی چقدر سخت بود بخوام این اطلاعات رو برات پیدا کنم
دلال: ازت ممنونم ولی گفتم که باید محموله رو بهم بدی
نوییز بلندی داخل هدفون ها پخش شد و صدا قطع شد
پروفسور: چه اتفافی افتاده ؟
هیلدا : سوژه انکار گوشیش رو ضد هک کرده نمیدونم چطور ولی ارتباط قطع شده
پیتر: باب مایلو شما به پهباد ها وصل بشید و ادامه قرار رو ببینید باید بدونیم چیا گرفته و اونجا چه خبره
باب : پهباد ها از دسترس خارج شدن حس میکنم یکی مارو لو داده و طرف حساب ما زیادی باهوشه
اریل : بایدم باهوش باشه اگه کارش لو بره درجا اعدامه
هلیدا : الان باید یه کاری بکنیم
پروفسور: جولیا سوییچ موتور رو بردار و با تمام سرعت به سمت محل قرار برو هلیدا از تریغ بیسیم بهت کمک میکنه اینجا خیلی به محل نزدیکه
جولیا: بله پروفسور
جولیا سوییچ موتور رو از روی میز برمیداره و به سرعت از خونه خارج میشه
باب : ما چیکار کنیم ؟
پروفسور: باب و پیتر سعی کنید دوباره به پهباد ها وصل بشید مایلو و آریل شما حواستون به جولیا باشه هلیدا تو باید یه راه برای دور زدن سیستم ضد هک موبایل دلال پیدا کنی
همگی قبول کردن و مشغول کار شدن اما هیچکدوم فعلا به جایی نرسیده بودن که ناگهان بیسیم جولیا وصل شد
آریل: اونجا چخبره ؟
جولیا: اصلا خبرای خوبی نیست بچه ها
مایلو: چی شده ؟ حالت خوبه ؟
جولیا: من خوبم ولی جنازه ۴ نفر افتاده وسط اون محل متروکه و اثری از دلال نیست
آریل: لعنتی
جولیا: راستی دلال از هک و پهباد های ما خبر داشته اما فکر کرده کار اون مردی بوده که باهاش قرار داشته و ظاهرا همینجا طرفو و همراه هاشو خلاص کرده
مایلو: تونستی بفهمی محموله چی بوده ؟
جولیا: ظاهراً یه سری مختصات و اطلاعات از یه مکان توی بوینوسآیرس بوده اما کجا نمیدونم
آریل: سریع برگرد به خونه
جولیا: باشه الان راه میوفتم تمام.
بعد از قطع شدن بیسیم جولیا همگی دوباره مشغول به کار شدن
پیتر: پروفسور دیگه نمیشه با پهباد ها ارتباط گرفت
پروفسور: چرا ؟
پیتر: چون به فنا رفتن دلال اونارو با تیر ترکونده
پروفسور: خب نقشه شکست خورد هلیدا کار تو چطوره ؟
هیلدا: از این فاصله نمیتونم کاری کنم باید خیلی بهش نزدیک باشم تا بتونم از همه لحاظ سیستمش رو رمزگشایی کنم کاری ازم ساخته نیست
پروفسور: مایلو جولیا چیزی ایدش نشد ؟
مایلو: شده محلومه اطلاعات و مختصات یه محل توی بوینوس آیرس هست و دلال فکر کرده پهباد و هک کاره اون کسی بوده که باهاش قرار داشته و..
پروفسور: و چی ؟
مایلو: اونارو کشته
پروفسور: خوبه حداقل یه چیزی به دست آوردیم ظاهراً این ادم باهوش و اشغال تر از چیزی هست که فکر میکردم باید حواسمون خیلی جمع باشه
چیزی نگذشت که جولیا به خونه برگشت و اومد داخل
جولیا: شما به چیزی رسیدین ؟
هلیدا : نوچ
پروفسور: ممنون جولیا تنها چیز موفقیت این ماموریت اطلاعات تو بودن از همتون ممنونم
هلیدا: پروفسور من وقتی داشتم گوشی دلال رو هک میکردم فهمیدم امشب یه تئاتر رزرو کرده اونجا میتونم بهش نزدیک بشم و گوشیش رو هک کنم اما یه مشکلی هست اونجا یه تئاتر خصوصیه و ورود بهش سخته
پروفسور: اشتباه میکنی خیلی آسونه
باب : چطور ؟
پرفسور: اگه به عنوان بازیگر تئاتر وارد بشیم خیلی آسونه مگه نه ؟
پیتر: فکر خوبیه میتونیم یه جوری ماسمالی کنیم
آریل: کارمون با ی رزومه جعلی یکم نقش بازی کردن در میاد
مایلو: ماهم که ۲۴ ساعته داریم نقش بازی میکنیم اینم روش
هلیدا : باشه پس حلش میکنیم
جولیا: من نیستم
پروفسور: چرا ؟
جولیا: از نقش بازی کردن خوشم نمیاد و نمیخوام نفر بعدی باشم که یه تیر تو سرم خالی میشه
پروفسور: بهت پیشنهاد میکنم تا شب که وقت تئاتر هست نظرت رو عوض کنی چون قرار نیست تو هر مرحله یکی جا بزنه پس خوب فکرات رو بکن
جولیا: تا شبم نظرم همینه ولی روش فکر میکنم
پروفسور: ممنون
باب : پس من میرم یکم لباس اجرا تهیه کنم زود برمیگردم
مایلو: منم یه فیلمنامه سره هم میکنم
آریل: منم کار گریم رو انجام میدم
پیتر: یه چیزی رو فراموش نکردین ؟
باب : چیو ؟
پیتر: خب معلومه یه راه فرار اگه گیر افتادیم چه شکری بخوریم ؟
باب : نگران نباش نقشه سالن رو در میاریم راه فرارم پیدا میکنم
پروفسور: تا وقتی نفش بازی کنیم و از مغزمون کار بکشیم نیازی نیست ترس به باد رفتن داشته باشیم لبخند رو فراموش نکنید بازیگر های من
پروفسور از خونه خارج شد و همه مشغول درست کردن کار های اجرا برای شب شدن اما جولیا حتی ذره ای اهمیت نمیداد و فقط فکره جدا شدن از این نقشه تو سرش بود برای همین به سرعت به اتاقش رفت و روی تخت دراز کشید
کمی بعد کسی اومد پشت در اتاق و در زد
مایلو: میتونم بیام داخل ؟
جولیا: بیا
مایلو دره اتاق رو باز کرد و بعد داخل اومدن در رو پشت سرش بست
جولیا: چی شده ؟ اومدی نظر منو عوض کنی ؟
مایلو: دقیقا اومدم همین کارو بکنم بگو ببینم تو چت شده اونجا چی دیدی که ما ندیدیم ؟
جولیا: شما لحظه ای که تیر زد تو سر اون آدم هارو ندید چندتا ادم بی گناه رو مثل پشه له کرد و منم نمیخوام بعدی باشم برای همین حاضر نیستم امشب با لباس و ماسک برم تو دهن شیر
مایلو: ما نقشه داریم اتفاقی نمی افته و چیزی که دیدی هم چیز جدیدی نبود ادم هایی که رازی داشته باشن برای حفظ رازشون هرکاری میکنن از باج دادن و تهدید کردن بگیر تا خالی کردن تیر سر کسی که رازشون رو میدونه
جولیا: یعنی ماهم باید کسی که مارو دیده رو بکشیم ؟
مایلو: اگه مجبور باشیم بله اگه نه خیر
جولیا: ولی من هنوز پای حرفم هستم تا الان هرچی با کارای پروفسور ساختم بسمه این یکی رو نیستم
مایلو: پروفسور بجز ما گروهی نداره اون میدونه داره چیکار میکنه حالا هستی یا نه ؟
جولیا کمی به فکر فرو رفت و پس از چند دقیقه گفتت:
هستم ولی امیدوار باش که پیشمون نشم از اینکه دارم به حرفت گوش میدم
مایلو: پشیمون نمیشی
مایلو از اتاق خارج شد و جولیا همچنان در فکر بود و این سوال که آیا از این کار پشیمان میشود یا نه ذهن او را به شدت درگیر کرده بود و فقط امیدوار بود که راه درست را انتخاب کرده باشد
________________________________________
خب بچه ها امیدارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده دوستتون دارم تا درودی دیگر بدرود 😜❤️
اگه عکس و فن ارت درخواستی دارید بزنید رو لینک زیر و تو کامنتاش درخواستی تون رو بگید👇❤️
https://ladybug.blogix.ir/post/20135