🧚P3 🧙thieves strange

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/12/20 17:56 · خواندن 7 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب 

فردا صبح از زبان راوی 

همگی از خواب بیدار شدند و برای انجام مأموریت آماده بودند و بعد از صرف صبحانه همگی به سمت لپ تاپ هیلدا رفتند و پروفسور و پیتر هم مشغول کنترل و هک موبایل دلال بودند 

هلیدا : سوژه به محل ملاقات رسید

هدفون هارو به گوششون زدن و منتظر حرفی شدن

دلال : سلام رفیق لوازمی که باید رو آوردی ؟ 

ناشناس: بله قربان شماهم باید پول رو پرداخت کنید

دلال: تند نرو اول باید با وسایل از اینجا خارج بشم بعد پولت رو میدم

ناشناس: از کجا بدونم سرم کلاه نرفته ؟ می‌دونی چقدر سخت بود بخوام این اطلاعات رو برات پیدا کنم 

دلال: ازت ممنونم ولی گفتم که باید محموله رو بهم بدی

نوییز بلندی داخل هدفون ها پخش شد و صدا قطع شد

پروفسور: چه اتفافی افتاده ؟ 

هیلدا : سوژه انکار گوشیش رو ضد هک کرده نمیدونم چطور ولی ارتباط قطع شده 

پیتر: باب مایلو شما به پهباد ها وصل بشید و ادامه قرار رو ببینید باید بدونیم چیا گرفته و اونجا چه خبره

باب : پهباد ها از دسترس خارج شدن حس میکنم یکی مارو لو داده و طرف حساب ما زیادی باهوشه

اریل : بایدم باهوش باشه اگه کارش لو بره درجا اعدامه

هلیدا : الان باید یه کاری بکنیم

پروفسور: جولیا سوییچ موتور رو بردار و با تمام سرعت به سمت محل قرار برو هلیدا از تریغ بی‌سیم بهت کمک می‌کنه اینجا خیلی به محل نزدیکه 

جولیا: بله پروفسور

جولیا سوییچ موتور رو از روی میز برمیداره و به سرعت از خونه خارج میشه

باب : ما چیکار کنیم ؟ 

پروفسور: باب و پیتر سعی کنید دوباره به پهباد ها وصل بشید مایلو و آریل  شما حواستون به جولیا باشه هلیدا تو باید یه راه برای دور زدن سیستم ضد هک موبایل دلال پیدا کنی 

همگی قبول کردن و مشغول کار شدن اما هیچکدوم فعلا به جایی نرسیده بودن که ناگهان بی‌سیم جولیا وصل شد

آریل: اونجا چخبره ؟ 

جولیا: اصلا خبرای خوبی نیست بچه ها

مایلو: چی شده ؟ حالت خوبه ؟ 

جولیا: من خوبم ولی جنازه ۴ نفر افتاده وسط اون محل متروکه و اثری از دلال نیست

آریل: لعنتی 

جولیا: راستی دلال از هک و پهباد های ما خبر داشته اما فکر کرده کار اون مردی بوده که باهاش قرار داشته و ظاهرا همینجا طرفو و همراه هاشو خلاص کرده

مایلو: تونستی بفهمی محموله چی بوده ؟ 

جولیا: ظاهراً یه سری مختصات و اطلاعات از یه مکان توی بوینوس‌آیرس بوده اما کجا نمیدونم

آریل: سریع برگرد به خونه

جولیا: باشه الان راه میوفتم تمام.

بعد از قطع شدن بی‌سیم جولیا همگی دوباره مشغول به کار شدن

پیتر: پروفسور دیگه نمیشه با پهباد ها ارتباط گرفت

پروفسور: چرا ؟ 

پیتر: چون به فنا رفتن دلال اونارو با تیر ترکونده

پروفسور: خب نقشه شکست خورد هلیدا کار تو چطوره ؟ 

هیلدا: از این فاصله نمیتونم کاری کنم باید خیلی بهش نزدیک باشم تا بتونم از همه لحاظ سیستمش رو رمزگشایی کنم کاری ازم ساخته نیست

پروفسور: مایلو جولیا چیزی ایدش نشد ؟ 

مایلو: شده محلومه اطلاعات و مختصات یه محل توی بوینوس آیرس هست و دلال فکر کرده پهباد و هک کاره اون کسی بوده که باهاش قرار داشته و..

پروفسور: و چی ؟ 

مایلو: اونارو کشته

پروفسور: خوبه حداقل یه چیزی به دست آوردیم ظاهراً این ادم باهوش و اشغال تر از چیزی هست که فکر میکردم باید حواسمون خیلی جمع باشه

چیزی نگذشت که جولیا به خونه برگشت و اومد داخل

جولیا: شما به چیزی رسیدین ؟ 

هلیدا : نوچ 

پروفسور: ممنون جولیا تنها چیز موفقیت این ماموریت اطلاعات تو بودن از همتون ممنونم

هلیدا: پروفسور من وقتی داشتم گوشی دلال رو هک میکردم فهمیدم امشب یه تئاتر رزرو کرده اونجا میتونم بهش نزدیک بشم و گوشیش رو هک کنم اما یه مشکلی هست اونجا یه تئاتر خصوصیه و ورود بهش سخته

پروفسور: اشتباه میکنی خیلی آسونه

باب : چطور ؟ 

پرفسور: اگه به عنوان بازیگر تئاتر وارد بشیم خیلی آسونه مگه نه ؟ 

پیتر: فکر خوبیه میتونیم یه جوری ماسمالی کنیم

آریل: کارمون با ی رزومه جعلی یکم نقش بازی کردن در میاد

مایلو: ماهم که ۲۴ ساعته داریم نقش بازی می‌کنیم اینم روش

هلیدا : باشه پس حلش میکنیم

جولیا: من نیستم

پروفسور: چرا ؟ 

جولیا: از نقش بازی کردن خوشم نمیاد و نمی‌خوام نفر بعدی باشم که یه تیر تو سرم خالی میشه

پروفسور: بهت پیشنهاد میکنم تا شب که وقت تئاتر هست نظرت رو عوض کنی چون قرار نیست تو هر مرحله یکی جا بزنه پس خوب فکرات رو بکن 

جولیا: تا شبم نظرم همینه ولی روش فکر میکنم

پروفسور: ممنون

باب : پس من میرم یکم لباس اجرا تهیه کنم زود برمی‌گردم

مایلو: منم یه فیلمنامه سره هم می‌کنم

آریل: منم کار گریم رو انجام میدم

پیتر: یه چیزی رو فراموش نکردین ؟ 

باب : چیو ؟ 

پیتر: خب معلومه یه راه فرار اگه گیر افتادیم چه شکری بخوریم ؟ 

باب : نگران نباش نقشه سالن رو در میاریم راه فرارم پیدا میکنم

پروفسور: تا وقتی نفش بازی کنیم و از مغزمون کار بکشیم نیازی نیست ترس به باد رفتن داشته باشیم لبخند رو فراموش نکنید بازیگر های من

پروفسور از خونه خارج شد و همه مشغول درست کردن کار های اجرا برای شب شدن اما جولیا حتی ذره ای اهمیت نمیداد و فقط فکره جدا شدن از این نقشه تو سرش بود برای همین به سرعت به اتاقش رفت و روی تخت دراز کشید

کمی بعد کسی اومد پشت در اتاق و در زد

مایلو: میتونم بیام داخل ؟ 

جولیا: بیا 

مایلو دره اتاق رو باز کرد و بعد داخل اومدن در رو پشت سرش بست

جولیا: چی شده ؟ اومدی نظر منو عوض کنی ؟ 

مایلو: دقیقا اومدم همین کارو بکنم بگو ببینم تو چت شده اونجا چی دیدی که ما ندیدیم ؟ 

جولیا: شما لحظه ای که تیر زد تو سر اون آدم هارو ندید چندتا ادم بی گناه رو مثل پشه له کرد و منم نمیخوام بعدی باشم برای همین حاضر نیستم امشب با لباس و ماسک برم تو دهن شیر

مایلو: ما نقشه داریم اتفاقی نمی افته و چیزی که دیدی هم چیز جدیدی نبود ادم هایی که رازی داشته باشن برای حفظ رازشون هرکاری میکنن از باج دادن و تهدید کردن بگیر تا خالی کردن تیر سر کسی که رازشون رو می‌دونه

جولیا: یعنی ماهم باید کسی که مارو دیده رو بکشیم ؟

مایلو: اگه مجبور باشیم بله اگه نه خیر

جولیا: ولی من هنوز پای حرفم هستم تا الان هرچی با کارای پروفسور ساختم بسمه این یکی رو نیستم

مایلو: پروفسور بجز ما گروهی نداره اون می‌دونه داره چیکار می‌کنه حالا هستی یا نه ؟ 

جولیا کمی به فکر فرو رفت و پس از چند دقیقه گفتت:

هستم ولی امیدوار باش که پیشمون نشم از اینکه دارم به حرفت گوش میدم

مایلو: پشیمون نمیشی

مایلو از اتاق خارج شد و جولیا همچنان در فکر بود و این سوال که آیا از این کار پشیمان می‌شود یا نه ذهن او را به شدت درگیر کرده بود و فقط امیدوار بود که راه درست را انتخاب کرده باشد

________________________________________

 

خب بچه ها امیدارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده دوستتون دارم تا درودی دیگر بدرود 😜❤️

 

اگه عکس و فن ارت درخواستی دارید بزنید رو لینک زیر و تو کامنتاش درخواستی تون رو بگید👇❤️

https://ladybug.blogix.ir/post/20135