تک پارتی

Jimin Jimin Jimin · 1402/12/20 15:30 · خواندن 1 دقیقه

های ادامه 

داخل رستوران کار می کردم یک روز یکی وارد شد رفتم و ازش سفارش بگیرم که یهو گفت : 

+اسمت چیه 

-بله؟

سرش رو اورد بالا و گفت : 

+اسمت 

-ام رزی هستم 

+اسم قشنگی داری 

-ممنون 

+من هر چی که تو بیاری رو میخورم 

-یعنی من جای شما سفارش بدم 

+دقیقا دختر باهوشی هستی 

براش یک کیک کاکائو اماده کردم 

-بفرمایید 

+بیا باهم بخوریم 

-ولی ....

+ولی بی ولی باید بخوری 

نشستم روبه روش چشاش خیلی اشنا بود او چشم ها هر کاری کردم یادم بیاد نمیومد گفت : 

+چند سالته ؟ 

-من ۲۰ 

+بزرگ شدی 

-بله ؟ 

+بزرگ شدی خانم کوچولوی من 

-متوجه نمیشم 

+حق داری منو یادت نیاد ولی من تو رو به خوبی یادمه با یاد تو می خوابیدم حالا منو یادت میاد ؟ 

-تو من من یادم نمیاد 

+خوب بیا به ۳سال پیش برگردیم شناختی ؟ 

-فیلیکس 

+اهان یادت امد خانم کوچولو 

-فیلیکس خودتی ؟ 

+اره نه روحمه خودمم دیگه 

-پریدم بغلش 

+اخ نمیدونی چند سال برای این لحظه منتظرم 

-درست چی شد چی کار کردی ؟ 

+تموم شد امد تو رو پیدا کنم رزی دیگه نمی خوام از دست بدم 

-اما پدر مادرت چیکار میکنی یا حتی خواهرت ؟

+دیگه برام مهم نیست 

جلوی من زانو زد و ازم درخواست ازدواج کرد.من هم با تمام وجودم عاشقش بودم هر چند منو سه سال ترک کرد 

۵سال بعد 

بعد از ازدواج مون یک دونه دختر خوشگل به دنیا اوردم 

زندگی من و فیلیکس 

اما 

فعلا