Moon girl 🌙✨️p2
سلام دوستان. مرسی از حمایت های پارت قبل.بزن بریم
~○~○~○~○~○~○~○~○~○~○~○~○
مراسم کم کم داشت شروع میشد....
خیلی استرس داشتم.خیلی میترسیدم خدااااااااا.
مامانم گفت:"بیا مراسم داره شروع میشه. بیا برو زیر مهتاب."
رفتم زیر مهتاب یک دفعه دیدم نور همه جارو برداشت.لباسم تغییر کرد و یک چوب دستی اومد دستم.
فریاد زدم:"من برگزیده شدم؟؟؟؟"
مامانم بغلم کرد و با آرومی گفت:"بله دخترم"🌙✨️.
گفتم:" الان باید برم به دنیای انسان ها؟؟؟😭".
گفت":نه فعلا. الان میخوام واست در مورد دنیای انسان ها بگم.دنیای انسان ها جای خطرناکیه.هیشکی نباید
هویت اصلی تو رو متوجه بشه.تو هم نباید به کسی چیزی بگی.به عنوان یک دختر دبیرستانی اونجا میری و
تحصیلتو ادامه میدی اما باید به مسئولیت هات هم پایبند باشی. جلوی هیچ کسی جادو انجام نده.مواظب چوب
دستیت هم باش.خاله مریدا حواسش بهت هست و تو پیش اون زندگی میکنی.خل بازی در نیاریا!!!"
خب شاید واستون سوال باشه که خاله مریدا کیه؟خاله مریدا خواهر مامانمه. اون خیلی مهربونه.منو خیلی دوست
داره. زندگی کنارش لذت بخشه. داشتم میرفتم وسایلمو جمع کنم یک دفعه چشمام به سی......
~○~○~○~○~○~○~○~○~○~○~○
مرسی که رمانمو خوندید.✨️🌙
پارت بعدی به شرط ۱۰ لایک گذاشته میشه 😘❤️