bloody game🖤❤️p1
بپر ادامه
__________________________________________________
او ارام ارام و سلانه سلانه از پله ها بالا میرفت با هر گام صدای پایش راهرو را در آغوش میکشید
بی انگیزه و بی هدف گام بر میداشت نگاه بی روحش به دیوار چنگ میزد در پشت بام را باز کرد و کنار میله ای ایستاد
آجری را روبه رویش گذاشت و با آن بر روی سکوی پشت بام رفت بدون ترس از چیزی فقط تنها حسی مملو از ناامیدی آن را فرا گرفته بود او بدون لحضه ای تردید از روی سکو به پایین پرید وبه زندگیش پایان داد .
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^-------*◇*-------^^^^^^^^^^^^^^^^^^
مرینت چشمانش را باز کرد در سالنی تارک که فقط یک میز آنجا بود حضور داشت دختری با مو های آبی رنگ و اطلسی با چشمانی زیبا به رنگ آبی روشن بر روی صندلی نشسته بود او با پوزخند تحقیر آمیز به مرینت خیره شده بود 《به نظرت شاهکار کردی؟به نظرت اینکه تونستی به زندگیت پایان بدی یه شاهکاره و منو مسخره خودت کردی اره؟》
مرینت با تعجب به او نگاه میکرد 《تو کی هستی؟》دختر سلانه سلانه به مرینت نزدیک شد 《میخوای بدونی من کیم ؟من مرگم》حسی مملو از تعجب و وحشت میرینت را در آغوش کشید 》چی《 دختر با پوزخند به مرینت نگاه میکرد 《اره من چیزیم که تو با تموم کردن زندگیت مسخرش کردی فک میکنی من برای چیم اینکه بشینم یه جا چاییمو بخورم نه من برای گرفتن زندگیام ولی تو حق نداری خودت این کارو بکنی اصن فکر کردی عزیزانت در چه حالین 》ناگهان تصاویری از جلو چشمان مرینت گذر کردن مادرش که در حال گریه کردن بود و معشوقه قبلیش اشک سراسیمه از چشمان مرینت سرازیر شد 《حالا که این کار رو کردی باید چندین بار دیگه هم مرگ رو حس کنی این مجازات توعه》....
>>>>>>>>>>>>>>>>-----☆-----<<<<<<<<<<<<<<<<<<
خب دیگه تموم شد اینم از پارت اول
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤️🖤