رمان جابهجایی پارت ۲۰
امیدوارم لذت ببرید 🍓احتمالا متوجه شدین که من کی در طول هفته پارت میدم ؟😂 بفرمایید ادامه ی مطالب و نظر و لایک یادتون نره 😁
مرینت خیره به دخترانی که فلوت میزدند حرکت کرد بدون اینکه جلوی پایش را نگاه کند
کفشی پوشیده بود که اندکی پاشنه داشت ، مدل کفش طوری بود که تلفیقی از پاشنه ی پهن و لژ بود
پای مرینت پیچ خورد و با سر به سمت زمین حجوم برد
او محکم به سینه ی فردی برخورد کرد
دستان پسرانه و نسبتا قویای دور بازوهای مرینت گره خوردند ، میشد گفت مرینت تعادل خود را از دست داد و در آغوش او رها شد
فرد مرینت را محکم نگه داشته بود تا نی افتد « حالتون خوبه ؟»
گوش مرینت به سینه ی فرد چسبیده بود ، صدای قلب او مانند نجوای آهنگ پرشور و قشنگی بود ، مرینت درحالی که سرش را بالا می آورد به چشمان زیبای او خیره شد
مرینت دندان هایش را به هم فشرد و لب پایینش را گاز گرفت ، « م.م. ممنون»
پسر زیبا ابرویی بالا انداخت« حالتون خوبه ؟»
مرینت پاهایش را جمع کرد و روی پاهای خودش وایستاد ، اما همچنان دو دست پسر محکم دور دست مرینت پیچیده شده بود
مرینت به رنگ چشمان تیله ای و خاص او نگاه کرد
پسر چشمانی آبی و زیبا داشت ، موهایش هم به رنگ آبی و سیاه بود ، شبیه به امواج متلاطم دریا در دل توفان
گونه های مرینت گل انداخت و مرینت خود را کنار کشید
پسر لبخند زد و دستش را دراز کرد « اسم من لوکاست » چشم مرینت به گیتار در دستش افتاد ، پسر نگاه مرینت را خواند، لبخند لوکا بزرگ تر شد « من همه مدل موسیقی ای بلدم ، اما توی این مجموعه گیتار میزنم »
مرینت لبخند زد « چه جالب »
لوکا با تعارف به سمتی از دالان های پیچ در پیچ اشاره کرد « اینجا دو سبک کلاس گیتار داریم ، خوشحال میشم یکی از گیتاریست های ما باشی »
مرینت لبخند زد ، اولش میخواست قبول کند اما ...
گوشه ی لب های مرینت بالا رفتند و به لوکا لبخند زدند « خیلی دوست داشتم ، اما شخصی هست که باید ملاقات کنم »
لوکا سرش را تکان داد « باشه ، موفق باشی »
مرینت دستش را سمت لوکا دراز کرد و گفت « مرینت هستم »
لوکا هم با او دست داد و چشمک زد
سپس رفت
مرینت وسوسه شده بود
او برگشت و از روی شانه نگاهی به دالانی که به کلاس های گیتار میرسید نگاهی کرد
مرینت به سمت روبه رو قدم برداشت ، جایی که بنظرش کلاس های پیانو قرار داشتند
پایان پارت
امیدوارم لذت برده باشید