عاشق گمراه ( ادامه ی پارت ۲ )

S.Y S.Y S.Y · 1402/12/05 19:01 · خواندن 1 دقیقه

 تازه از کلاس برگشتم

 

 

 

مرینت: خیلی سخته! آخه چجوری درباره ی خودت بنویسی اگر من چیزی هم بنویسم مثل همیشه بچه ها مسخره میکنن 

راوی :

مرینت داشت فکر می‌کرد که با خودش گفت بهتره به الیا زنگ بزنه 

مرینت: به الیا زنگ میزنم او همیشه پشتم بوده و تو مشکلات کمکم کرده!  پس الانم میتونه کمکم کنه!

درینگ درینگ( صدای زنگ گوشی)

الیا: سلام مرینت خوبی

مرینت: سلام دختر آره تو چی 

الیا: خوبم کاری داشتی؟

مرینت: آره میخوام درباره ی مشقمون باهات صحبت کنم

الیا: مشکلت چیه؟ خوب درباره ی خودت بنویس! 

مرینت: مشکل اینجاست! من نمیتونم درباره خودم بدون دروغ بنويسم اگر چیزی بنويسم بچه ها من رو مسخره میکنن! 

الیا:اه دختر! تو باید خودت باشی و درباره ی خودت بنویسی ! اصلا مهم نیست که تو کی هستی! اصلا بزار مسخرت کنن! چی میشه! تو نباید به اونا توجه کنی!اگر مسخرت کردن ضمانتش پای من!

مرینت: مطمئن نیستم 

الیا: مطمئن باش! 

مرینت: باشه مرسی بابت کمکت

الیا: باشه من باید برم خداحافظ

مرینت: خداحافظ 

مرینت: خوب بریم که بنویسیم!🕑🕜🕧🕒بالاخره تموم شد! 

( در پارت های بعد می‌فهمید چی نوشته)

حالا برم کادو آدرین رو کاغذ پیچ کنم! یا بزارم تو جعبه؟ جعبه باکلاس تره!دیگه ساعت نه هست برم شام بخورم و بخوابم

راوی: شما میخوره بعد میاد بالا می‌خوابه 

فردا

 

مرینت: هاااااا( خمیازه) ساعت چنده؟ ساعت یکهههه( یکم ایرونی باش😂😂) از همه کارا عقب موندم!

 

 

 

 

 

خوب بچه ها اینم از ادامه پارت۲ امید وارم خوشتون بیاد من برم بخوابم که خوابم میاد 

خداحافظ👋👋